کوثر

سرگشتگی در قاموس ماست؛‌ چون عاشقانی هستیم از دیار سلمان(ره)

کوثر

سرگشتگی در قاموس ماست؛‌ چون عاشقانی هستیم از دیار سلمان(ره)

بسم الله مجریها و مرسیها
یا بنی! ارکب معنا...

طبقه بندی موضوعی

نویسندگان

۱۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

بسم الله

تا بحال به تفاوت علفزاری وسیع با یک تک درخت فکر کرده اید؟
به نسبت خودتان با هر کدام چطور؟

آدم می تواند خوب باشد، رشد کند، پا بگیرد اما از اول بذری که در زمینش کاشته -که باورهایش باشند- در حد بذر علف باشد!
وسیع شود، پر پشت و گسترده...اما علف باشد!
کلی خروجی داشته باشد، کلی حرف بلد باشد بزند، کلی بشناسندش، کلی را بشناسد، اما با یک وجب قد در تمام این حضورهای گسترده!

آدم می تواند باورهایش شبیه بذر یک درخت مثمر باشد...
چندسال خبری از او نباشد، زیر خاک جنب و جوشی نهفته داشته باشد، به این زودی ها گسترده نشود، اما روزگاری که نمود می یابد، تنه ای ستبر داشته باشد...
گسترش حضورش در شاخه ها و ثمراتش باشد، در جوانه هایی که از بغل تنه اش پا میگیرند.
همه رشدهای طولی و عرضی اش بر مدار یک محور واحد و قوی و تنومند صورت بگیرد...
دچار تعجب کند هر عاقل ناظری را!

توصیف خدا از جمع مومنین حول رسول الله چنین است:
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی‏ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیما (فتح، 29)
محمد رسول خدا است و کسانى که با او هستند علیه کفار شدید و بى رحمند و در بین خود رحیم و دلسوزند، ایشان را مى‏بینى که همواره در رکوع و سجودند و در طلب فضل و رضوان خدایند. علامتشان در رخسارشان از اثر سجده نمایان است، این وصف ایشان است در تورات و اما وصف آنان در انجیل این است که چون زراعتى هستند که از شدت برکت پیرامونش جوانه‏هایى مى‏زند و آن جوانه‏ها هم کلفت مى‏شود و مستقیم بر پاى خود مى‏ایستد به طورى که برزگران را به شگفت مى‏آورد (مؤمنین نیز این طورند)، این براى آن است که کفار را به خشم آورد، خدا به کسانى که ایمان آورده و از آن بین به کسانى که اعمال صالح هم مى‏کنند وعده مغفرت و اجرى عظیم داده...

تفاوت آدم ها از جهت شوق شان به رشد، بعضا در این حد و نصاب هاست...

توصیفی که قرآن با استفاده از تمثیل درخت می کند، مربوط به شجره طیبه است...که ریشه آن ثابت و شاخه هایش در آسمان است.

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کلَِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فىِ السَّمَاءِ(24)
تُؤْتىِ أُکُلَهَا کلُ‏َّ حِینِ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ(25)
وَ مَثَلُ کلَِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ(26)
یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فىِ الحَْیَوةِ الدُّنْیَا وَ فىِ الاَْخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّلِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ(27)
(سوره ابراهیم)

توصیفی که قرآن از حالت برچیده شدن، بی ثبات بودن می کند، شبیه بخش هایی از گیاه یا یک فضای نباتی است که با اتمام اجلش برچیده می شود...واژگان حصید (سوره یونس،24) و عصف ماکول (سوره فیل، آیه آخر) در عاقبت اطمینان به زندگی دنیوی، در این باره اند.

عاقبت بی ریشگی، بر باد رفتن است...

فعلینا بالاصول...

البته که در هستی، هر دوی حالات درخت و علف ممدوح و در جای خود مناسب اند. اما انسان با نگاه به هستی، باید عاقبت خود را بسنجد و خود را جای هر عضوی در عالم گذاشته، شوقش به رشد روز افزون و باشکوه افزایش یابد...
و مسیری تکوینی در راستای آن شوق پیدا کند.

شریعتمداری
۳۰ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله

نمی دانم چرا امروز سر آن جلسه کذا، می خندیدیم
و گریه نمی کردیم؟!
بکائی که نشانه تصدیق و تفهیم انذار باشد...نه بروز ضعف و زمین گیری.


اینکه به آدم بفهمانند که محکوم به طهارت است
محکوم به حرکت در مسیر حق...
که آدم ها دو دسته اند! اگر این ور نایستی، آن وری هستی!
این ور سختی ِ وجود نفس ات در مسیر حق است که فسنیسره للیسری...
و آن ور سختی حضور در جمع باطل، فسنیسره للعسری...

دل را داده اند که بسوزد...
وگرنه روزی می رود زیر گل.
برای خودش و همه ی عالم...که محتاج هدایت ایم.

شریعتمداری
۲۹ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله


و اللیل اذا یغشی، و النهار اذا تجلی...


- شب چه هنگامی است؟

- شب، هنگامی است که امیرالمومنین (ع) رزق هر یتیم ِ امتش را بر دوش گرفته، به دنبالش گشته، به او می رساند. تا بلکه رشید شود و بالغ...


-روز چه هنگامی است؟

- روز، هنگامی است که یتیمان آل محمد (ص) به یاری قائم آل محمد (عج) برخاسته، عزیز گشته، موعود ظهور کرده و زمین را به ارث برند...


نه تنها شرف المکان بالمکین

بلکه شرف الزمان بالمکین!

شرافت هر هنگامی، به رهروی آن است...و آن هنگام، به رهرویش تعریف می شود.

انقدر که رهروی آن هنگام، فاعل و مفعول فیه آن شود!


ای امام شب ها!

ما را به فرزندت؛ امام روزهای مشعشع (عج) برسان...


اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِیمِ وَ رَبَّ الْکُرْسِیِّ الرَّفِیعِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَ مُنْزِلَ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّلِّ وَ الْحَرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ [الْفُرْقَانِ‏] الْعَظِیمِ وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ الْأَنْبِیَاءِ [وَ] الْمُرْسَلِینَ...

اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ...


ر.ک. سوره لیل، سوره طارق، دعای عهد.



شریعتمداری
۲۳ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
بسم الله

چرا سوالی برای پرسیدن از قرآن نداری؟!
معجزه خدا را گنگ می پنداری، یا خودت را مستغنی؟!

چرا سوال "خوبی" برای پرسیدن از قرآن نداری؟!
چرا سوالی که قدر عمر یک انسان بیارزد در چنته نداری؟! تا او قدر تمام عمرت تو را شاگرد خودت کند...

چرا آنقدر غفلت داری که حتی سوالی برایت پیش نمی آید؟

بدترین نشانه غفلت، بی سوالی، بی دردی، بی نیازی، حس تکرار و ادبار از سخن حق است...
چرا فکر می کنی، "می دانی"؟!
تو چه چیز را مگر می دانی؟!

چرا نمی دانی که "نمی دانی"؟!
مگر بارها ندانستن ات را ندیده ای...

چرا سرعت دیگران، تو را از جا نمی پراند؟
چرا اجل، تو را پند نمی دهد؟!

چرا از خدا کم می خواهی...
چرا بر کمیت کم ات اصرار می کنی...اما بر ارتقای خواسته هایت، نه؟!

چرا دعاهایت عوض نمی شود؟!
چرا میلت در جا می زند؟!

چرا بلند پرواز نیستی؟ خودت را دست کم گرفته ای یا خدا را؟! که هیچ کدام کم نیستند...

چرا به کم قانعی؟!
چرا کلا قانعی؟!

این همه سوال، برای از خواب پریدن بس نیست؟!


شریعتمداری
۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله

قرآن پر است از ذکر زنان و مردانی که نامشان را هیچ کس نمی داند...و خدایی که می داند، مشیت اش بر پوشیده گویی بوده است.

جوانمرد/زن هایی که مروت داشته اند، پشت ولی شان محکم ایستاده بودند...


چه اهمیت دارد نام شان چه بوده؟!

چه اهمیت دارد نام مان چیست؟! و آیا جایی به ناممان ثبت می شویم؟!

کاش عاقبت بخیر شویم...


و قرآن پر است از ذکر نام جبارین و مستکبرینی که هنوز که هنوز است در افواه با ابهت از آنها نام برده می شود...

می گویند فرعون! قارون! و...

چه اهمیت دارد نام شان چه بوده؟!

چه اهمیت دارد نام مان چیست؟!

کاش با آنها هم پیاله نباشیم...وگرنه هم نام ایم.


ر.ک. سوره مبارکه غافر

وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبىّ‏َِ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَکُم بِالْبَیِّنَتِ مِن رَّبِّکُمْ  وَ إِن یَکُ کَذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ  وَ إِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِى یَعِدُکُمْ  إِنَّ اللَّهَ لَا یهَْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ(28)

وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ یَاقَوْمِ إِنىّ‏ِ أَخَافُ عَلَیْکُم مِّثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ(30)


شریعتمداری
۱۵ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
بسم الله

آدم باید زندگی اش شلوغ باشد و پر سرعت!
نه از این دست شلوغی هایی که عموم مردم درگیرش اند، نه شلوغی لهو، لعب، لغو، غفلت، تنوع، تلون، تکاثر و...

معیارش این است که شلوغی توحیدی، پر است از کارهایی که بر روی هم مطبق می شوند، به هم مربوطند، نمی شود یکی را داشته باشی و دیگری را نداشته باشی، اصلا به خاطر همین است که انقدر شلوغ است چون هر کاری در یک مجموعه کار معنا می دهد و ابتر نمی ماند.
شبیه یک درخت مشحون و پر شاخه است...که بس بزرگ شده، قد کشیده، تنومند گشته، شلوغ پلوغ است! و پر ثمر...در روزی که میوه هایش را بچینند.

آدم باید توی زندگی اش وقت خاراندن سر خودش را هم نداشته باشد!
یعنی انقدر "وقف" باشد که تمام آنچه مربوط به خودش و دیگران در محضر خداست را متوجه باشد و سرشلوغ انجام شان...
و تمام آنچه تنها مربوط به خودش و نفس اوست را غافل...حتی وقت پرداختن به چیزهایی که "نیست" برایش وجود نداشته باشد!


خلاصه اینکه
زندگی ای که اینطور نیست، می افتد روی دور کُند! دور خستگی...دور غرغر، نارضایتی از خدا، بی ثمری، بی استفادگی از تمامی فعلیت های وجود...
و در یک جمله، آکبند ماندن!

شبیه همه زندگی های دیگران...و مرگی شبیه به همه مرگ ها...مرگ هایی که حقیقتا مردن اند.
ندیده ای؟!



شریعتمداری
۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله


خوب است بعضی وقت ها جدی به این فکر کنیم:

من از چه چیزهایی می ترسم؟

اگر چه اتفاقی در زندگی ام بیفتد به شدت بهم می ریزم؟

اگر چه کسی با من چه کند، احساس شکست می کنم؟

اگر چه کس یا چه چیزی را از دست بدهم، دیگر نمی توانم روی پا بایستم؟

اگر چه چیزی را هیچ گاه به دست نیاورم احساس شکست و نداری می کنم؟

چه اتفاق های برخلاف پیش بینی ها و تدبیرهایم اگر بیفتند، می توانند مرا ناامید کنند؟

اگر چه اتفاقی در زندگی ام بیفتد روند زندگیم به سمت ناحق/ناراحتی های مزمن/ عدم رضایت از خدا متمایل می شود؟


علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد!

جواب حقیقی این سوالات "هیچی" است!

شجاع، اینطور جواب می دهد...

ترس، از پست ترین صفاتی ست که ما را به هر سمت موهومی می کشاند. ترس، چاه ویل است...ته و حد ندارد. ترسو، فقط می گریزد.

برای همین اصل تربیت بر شجاع پروری فرزند است.


امیرالمومنین -روحی فداک- از جهنم رفتن هم نمی ترسید...دیگر بدتر از جهنم که نداریم؟ داریم؟!

اما او -علیه السلام- از جهنمی خوف داشت که نتواند در آن بگوید "انی احبک"...از موقعیتی که دیگر نطقش به سمت خدایش نچرخد! باورش شود خدایش او را از خود دور کرده است!


مومن، از ناامیدی از خدا باید بترسد....

چون ناامیدی یعنی شیطان بر تو مسلط شده است.

شریعتمداری
۱۲ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


شباهت انسان با ظرف در این است که هر دو را وجودی مسلط بر آن ساخته و خود هدفی از این خلقت و تدبیری جهت پرکردن، چگونه و با چه چیز پر کردن اش در نظر داشته.

اما تفاوت انسان با ظرف در این است که گنجایش یک ظرف محدود و ثابت به همان حد اولیه زمان ساخت است. هرگاه اشباع شود، سرریز می شود...

و انسان هرگاه در یک نقطه به حد اشباع برسد، به تدبیر و اعجاز خالقش، قبل از لبالب شدن، توسعه گنجایش می یابد.

تا وقتی خالی است و دارد پر می شود و هرچه به پر شدن نزدیک می شود، شور و شوق و شعف دارد از این همه دریافت. از این همه کم شدن جای خالی...

اما وقتی به نقطه لبالب رسید، و یکباره گنجایشش توسعه یافت تا سرریز نشود، گیج می شود و مبهوت!

«مگر من تا دیروز تمام جاهای خالیم را پر نکرده بودم؟! مگر نه اینکه داشتم خوب و پربار می شدم؟! پس چرا امروز دوباره فهمیدم هنوز پر از خالیم؟! این همه حجم خالی چطور یکباره اضافه شد که قبلا ندیده بودم شان؟!»

بلی، دیروز اینطور بود! اما امروز، روزگار جدید دیگری است! کل یوم هو فی شأن!

حجم خالی تازه، نوید طلوع جدیدی است!


شاید همین قانون شرح صدر است...

شاید همین قانون بسط و قبض روح در طریق عرفاست...


شریعتمداری
۰۹ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بعضی ها وقتی حق را می شنوند

شبیه شاخه گلی می شوند که از گردن خم شده باشد...


و دیگر اوقات

شبیه آفتاب گردانی هستند که مشتاقانه جز سمت خورشید جایی نمی شناسند و شب، قبض آنهاست...


پ.ن. دیدم که میگم!

شریعتمداری
۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا رسول الله

از آن زمان که پای در این عالم گذاشتی , شمس نورانی وجودت تیرگی ها و ظلمات جهل و شرک و گمراهی را زدود.
هر روز فرصتی شد تا نفری دیگر به دست طبیبانه تو روح تازه ای بگیرد و زنده شود, تا زمانی که بساط این روزها و شبها برچیده میشود و هنگامه کورت خورشید فرا میرسد, تاریک و بی نور نمانده باشد.
تو اما بنا به تقدیر , جاودانه در این عالم نبودی, ولی این باعث نمیشد که بعد از خودت را فراموش کنی و دل نگران آنها نباشی!
اینگونه شد که 12 ستاره را به وجودت نورانی کردی و به یادگار در دنیایمان باقی گذاشتی, تا در هر عصر و زمانی پر نور بدرخشند و مسیری که تو در آن جهت حرکت کردی نشان دهند.
قبل از آمدنت همه جا تاریک بود, نور را نمیشناختیم که از نبودش وحشت داشته باشیم!
ولی اکنون که نور و ظلمت را نشانمان دادی, وحوش در دلمان محشور شده اند! از اینکه دوباره در تاریکی قرار بگیریم به وحشت می افتیم!
اما انگار حساب ترس ما را هم کرده ای!
محبت خود را بهای دور ماندن ما از تاریکی قرار داده ای و به این واسطه وجود ما را در برابر هر گردباد و طوفانی مثل کوهی استوار و محکم ساخته ای, بطوری که حتی اگر جبال سُیّرت شود, ثبات ما متزلزل نگردد.
آنکه طبق فرهنگ تو رشد کرد و خود را مطیع برنامه تو ساخت, صورت و سیرتش شبیه تو شد؛ ولی آن کس که جلوه پوشالی مدعیان قدرت و فرهنگ, چشم دل او را ربود و مطابق خواست و معاهدات و مذاکرات آنها برنامه زندگی اش را تنظیم نمود, چیزی شبیه آنها شد! و آن هنگام که عشار ها عطلت شوند خواهد فهمید که فرصت زیبا شدن را از دست داده است!
آن نفسی که نور تو به او تابید و تو را شناخت, صحف نشرت در او پدید آمد! صفحه صفحه وجودش را در برابر تو گشود, تو را به عمق قلب خود راه داد و نفس خودش را قرین و زوج نفس تو ساخت.
این سخن توست؛ أنا و علی ابوا هذه الامه و وعده شماست که هنگام مرگ هر مؤمنی, من و علی به استقبال او می رویم, و این ازلفت جنه است برای آن مؤمن!
قسم به فلا اقسم بالخنس, آخرین ستاره ای که از تو به یادگار مانده است, صبحی را به تنفس خود حیات می بخشد و لیلی را که طولانی تر از هر شب یلدایی شده, با روشنایی خود تبدیل به ضحی میکند تا لمن شاء منکم أن یستقیم محقق گردد.


(سوره مبارکه تکویر)

نویسنده : فاطمه بشارتی
خانزاده
۰۳ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر