بسم الله الرحمن الرحیم
آدم وقتی از حال بدی –با منشاء روحی- شفاء می گیرد، هر چقدر بررسی کند نمی فهمد "چطور" شد که خوب شد!
مثلا می داند فلان کارها را کرده است، فلان کارها را نکرده است دیگر یا...
اما به چگونگی و روند آن شفاء الزاما پی نمی برد. تزکیه، امری است که طلبش رو به انسان و ایجادش تماما اراده خداست. انسان در تزکیه کردن نفس خود، اختیاری ندارد اما در طلب کردن این اتفاق مبارک، تماما اختیار و آرزو باید باشد!
در روند شفاء آنچه که انسان می تواند به آن پی ببرد، تغییر در "باورها"یش است. باورهایی که قبل از شفاء دچار فقدانشان بوده و بعد از شفاء در او تثبیت شده اند.
در واقع هنگامی که "چرا"های فکری اش به باوری محکم متصل می شود، شفاء صورت میگرد.
شفاء از لقای سوال انسان با حقیقت جواب آن رخ می دهد.
که فرموده اند: ادعونی، استجب لکم...
در نتیجه انسان آنچه را که باید در زندگی اش بی چاره و در جستجویش باشد، "چرا"هاست، نه "چگونگی" ها...
چون چرایی ِ امری فهم شود، چگونگی آن رخ می دهد!
مریم سلام الله علیها، باور داشت خدا به هرکس بخواهد رزق بدون حساب می دهد. او بر این باورش، طعام بهشتی را به سمت خود نازل می کرد. باورش آنچنان عمیق بود که تنها بانویی شد که فرزندی بی پدر به او عطاء شد.
سوره مبارکه مریم، وصف عبد است. عبد در نحوه "چگونگی" نزول امری بر او، پیش فرض و علمی ندارد. عبد، اویی نیست که از خدایش طلبی نداشته باشد! بلکه عبد به شدت بی قالب و بی تعین در درخواستهایش است. عبد، چونان میتی در ید خدایش است.
اما عبد حتما بر حکمت خدا و چگونگی قرار دادن خود در معرض دریافت امر و رزق خدایش، البته عالم و عامل است.
نتیجه دوم اینکه کسی که در مسیر چرایی ها، تقوا را پیش روی خود قرار داده است، به تدریج به فهم چگونگی ها به اذن خدا نائل می شود.
چنین انسانی را "حکیم" می نامند و جنس علم او، از "حکمت" است...
که فرموده اند: هرکس نفسش را برای خدا چهل روز خالص سازد، چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود.
برای آشنایی با مصداقی از انسان حکیم و محسن، سوره مبارکه لقمان را بخوانیم...
پ.ن. دلم میخواست این متن را می توانستم خیلی روان و کاربردی تر بنویسم... برای نویسنده ارزش کشف دارد.