کوثر

سرگشتگی در قاموس ماست؛‌ چون عاشقانی هستیم از دیار سلمان(ره)

کوثر

سرگشتگی در قاموس ماست؛‌ چون عاشقانی هستیم از دیار سلمان(ره)

بسم الله مجریها و مرسیها
یا بنی! ارکب معنا...

طبقه بندی موضوعی

نویسندگان

۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم


یکی از جالب ترین تجربه های زندگی این است که لنز دوربین فهم و توجه انسان نسبت به اتفاقات کوچک و بزرگ شود...


آدم بعضی وقتها غرق یک چیزی می شود و توی آن واقعا غرق میشود!

یعنی مسئله انقدررررررر بزرگ می تواند بشود که یک انسان را در خودش در بر بگیرد!


بعد همان مسئله می تواند انقدررررررررر کوچک شود که با اینکه همچنان پابرجاست، اما تاثیری نگذارد...

تاثیرش نهایتا مانند لکه ای بر گوشه ای باشد...


به این می گویند مهارت تفکر مشاهده ای از نوع خیالی که تا سطح عقلی میتواند پیش رود.

تاثیر انجام این مهارت، "استقامت بخشی" به فرد است.

چون هیچ چیز در زندگی در عین بزرگ بودن، بزرگ نیست.


و درباره مسائل کوچک هم میتواند به طور بالعکس عمل کند تا توان مشاهده تدبری -پشت چیزی را مشاهده کردن- را فعال کند.


به نظر می آید یک مهارت هیجان انگیز و بسیار نشاط آور است.....

خصوصا اگر در مشکلی گیر کرده باشیم.




شریعتمداری
۳۱ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


کدام را ترجیح می دهید؟


زندگی در یک نظام/مملکت بسیار منظم و دارای زینت به عنوان یک مستضعف که ذیل ولایت مستکبرین روزگار می گذارند...


وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَن نُّؤْمِنَ بِهَاذَا الْقُرْءَانِ وَ لَا بِالَّذِى بَینْ‏َ یَدَیْهِ  وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبهِِّمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلىَ‏ بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ لِلَّذِینَ اسْتَکْبرَُواْ لَوْ لَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ(31)

قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبرَُواْ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ أَ نحَْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الهُْدَى‏ بَعْدَ إِذْ جَاءَکمُ  بَلْ کُنتُم مجُّْرِمِینَ(32)

وَ قَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ لِلَّذِینَ اسْتَکْبرَُواْ بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نجَْعَلَ لَهُ أَندَادًا  وَ أَسَرُّواْ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فىِ أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُواْ  هَلْ یجُْزَوْنَ إِلَّا مَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ(33)

وَ مَا أَرْسَلْنَا فىِ قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُترَْفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَفِرُونَ(34)

وَ قَالُواْ نحَْنُ أَکْثرَُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا وَ مَا نحَْنُ بِمُعَذَّبِینَ(35)

قُلْ إِنَّ رَبىّ‏ِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لَکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ(36)

وَ مَا أَمْوَالُکمُ‏ْ وَ لَا أَوْلَادُکمُ بِالَّتىِ تُقَرِّبُکمُ‏ْ عِندَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئکَ لهَُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُواْ وَ هُمْ فىِ الْغُرُفَاتِ ءَامِنُونَ(37)



یا

زندگی در یک نظام/مملکت آشفته به خاطر عرصه جنگ دائمی‌اش به عنوان یک عضو مجاهد که باید در ایجاد نظم و حُسن برای حیات ذیل ولایت توحیدی تلاش پیوسته و قیام داشته باشد...


قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ  أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنىَ‏ وَ فُرَادَى‏ ثُمَّ تَتَفَکَّرُواْ  مَا بِصَاحِبِکمُ مِّن جِنَّةٍ  إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَینْ‏َ یَدَىْ عَذَابٍ شَدِیدٍ(46)

قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ  إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ اللَّهِ  وَ هُوَ عَلىَ‏ کلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ شهَِیدٌ(47)

قُلْ إِنَّ رَبىّ‏ِ یَقْذِفُ بِالحَْقّ‏ِ عَلَّامُ الْغُیُوبِ(48)

قُلْ جَاءَ الحَْقُّ وَ مَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَ مَا یُعِیدُ(49)



شریعتمداری
۲۹ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


یک بار کسی داشت درباره اختراعی در عالم برایم حرف می زد.

گفتم: این آخرین پیشرفتی است که در زمینه این اختراع می توانستند به آن دست پیدا کنند و دیگر بعد از این چیزی نمی توانند بیاورند.

پرسید چرا؟

گفتم چون حواس انسان تعداد محدودی است و این اختراع تمام حواس را توانسته درگیر کند. تمام پیشرفتهای این سالیان شان برای این بود که هر دفعه حسی جدیدی را در اختراعشان درگیر کردند و حالا به تهش رسیدند. از این به بعد هر تغییری بدهند دیگر ساختاری نیست، و جزئی و زلم زیمبو(!) در ظواهر و امکانات جانبی است. کلی هم باید در تبلیغش تلاش کنند تا بتوانند باز هم بفروشند...

 

این روزها به هر چیزی (چیز میتواند عموم جامعه را هم دربر بگیرد) اگر نظر کنی، انگار به تهش رسیده است...

تهی که می توانست در این مسیر انتخابی در آن پیش رود. و این حرف، البته ربطی به حس ناامیدی ندارد. اما عجیب است...

ما تمام آنچه می توانستیم در عالم تسخیر کنیم، کردیم! و داریم به ته علمی می رسیم که زمانی انقلابی در ظاهر دنیا و زندگی ها ایجاد کرد...

خب حالا چه؟! بعدش؟!

و جالب که هم به تسخیرات مان مفتخریم و هم پشیمان و ناراضی! مفتخر به هوشمان در عمق نفوذ به یک علم و پشیمان به خاطر تمام شرهایی که برایمان داشته است...و دوباره در پی ابداعاتی که بتواند حالا آن شرور را دفع یا جبران کنند!

 

وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لاََمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ الْأَنْعَامِ وَ لاََمُرَنهَُّمْ فَلَیُغَیرُِّنَّ خَلْقَ اللَّهِ  وَ مَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَنَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا* یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ  وَ مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَنُ إِلَّا غُرُورًا(النساء، 119-120)


یادمان میرود در چه دوره ای داریم زندگی می کنیم...

الان، آخرالزمان است...

همین.



روز کم کم شب می شود
اما شب، یکباره روز می شود!

شب شدن روز را با خورشید عظیم، رخ می نمایاند

اما روز شدن شب را با سوسوی ستارگان و تغییر جهت شان..

فلا اقسم بمواقع النجوم
و انه لقسم لو تعلمون عظیم




شریعتمداری
۲۷ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
بسم الله

پرنده آن هنگام که از تسبیح خدا غافل شود،
صید می شود!

طعمه شیطان...


وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ * إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (آل عمران، 200 و 201)

إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعیرِ (فاطر، 6)


شاید الان انقدر پر برنامه نباشیم که برای هر لحظه مان کار معینی را داشته باشیم، اما می توانیم تمام لحظات را از خباثت غفلت بزداییم تا بعد از آن خدا ما را برای انجام کاری بپسندد و بر آن نصب کند...



شریعتمداری
۲۰ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در کتاب بلوغ لبی، برای جایگاه فردی که در رده مسئولیت اجتماعی و رهبری جمع است، توصیف شده که چنین فردی دیگر در تصمیمات دچار تزلزل، شک و تردید و... نمی شود. آنچه که باعث میشود او را در رساندن مسئولیت به مقصد نهایی دچار مشکل کند، رخدادهای بیرونی است. رخدادها و اتفاقاتی که تابعین و افراد جمع را نسبت به رهبر بددل می کند و در نتیجه تبعیت و وحدت رویه دچار اختلال شده، به طوری که صف مومنین پشت ولی خود، بر هم میخورد.

گویی شیطان از طریق جنود خود و بعد هرکسی از جمع که تکلیفش را با خودش و خدایش مشخص نکرده، ضربه ای وارد می کند، و به خاطر هجمه مشکلات، رهبر جمع دائما مجبور به تغییر وضعیت و تاکتیک می شود.

طبیعتا عموم پیروان، تیزبینی، افق نگری و بصیرتی در حد رهبر ندارند. و فقط تغییر وضعیتهای آزاردهنده و سریع، انذارهای از پس این عدم انعطافها در افراد و... را می بینند و به شک می افتند. البته که همیشه جای مباحثه بین رهبر و پیروان وجود دارد یا از آن نزدیکتر، خود رهبر بیشترین دغدغه تبیین مواضع جدید را دارد تا کمترین تلفات اتفاق بیفتد.

زندگی در یک جامعه توحیدیِ اقلیتی که مورد هجوم شیاطین انسی و جنی داخلی و بیرونی است، شبیه زندگی در دامنه یک کوه آتش فشان است... بدون آرام و قرار. چنان که شهید آوینی توصیف کرده است.

اگر انسانی در چنین وضعیتی زندگی آرام بخواهد، چه در این طرف ماجرا و جامعه توحیدی بایستد و یا چه در آن طرف و نظام طاغوت (از صدر تا ذیل) نفس بکشد، فرقی نمی کند. بهرحال در یک سر مخاصمه‌ ایستاده و این خصومت برای هیچ دو طرف آرامشی را به همراه نمی‌آورد.

تنها زندگی در یک جامعه توحیدیِ اکثریتی -چنانچه در روایات از دوران پس از ظهور توصیف شده است- برخلاف حالت فوق می باشد و همانی خواهد بود که برای عالَم مقدر شده است؛ «حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا».


فقط زمانِ نیازِ به چنین تقدیری را به اختیار خود مردم سپرده‌اند. زیرا امام چونان کعبه‌ای است که مردم باید به طواف او در آیند...و برخلاف نبی، او به سمت مردم ارسال نمی‌شود.


برای نزدیکی به چنین تقدیری، باید ظرفیت تغییرات زیاد و انعطاف در برابر آن را داشت، در حالیکه افق و بصیرت فرد بتواند با رهبر هم‌جهت و هرچه عمیقتر شود. این وصف، لازمه مفهوم عبودیت است.


شریعتمداری
۱۸ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله


دوستان مدرسه حمد (هنر،ادبیات و رسانه قرآن و عترت) یک ویژگی دارند و آن این است که هیچ کاری را نمی توانند دوبار تکرار کنند!

چه آن کار اشتباه باشد، چه درست!

در هر دو قدرت پیشرفت دارند! چون آدم های خلاق، پویا و در یک کلام؛ "زنده"، این شکلی اند...

و خلاصه کسی کارشان را از قبل نمایش دادن نمی تواند برحسب تجربه های قبلی، حدس بزند...


و الحمدلله که فعلا روی کار درست اند...

و به فکر ارتقای آن...



پ.ن. افعال را ضمیر غائب بستم، تا به عنوان شاهد بی غرض بتوانم عرض کنم.



شریعتمداری
۱۶ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


غیر از امام، چه چیز دیگری به عالم، روح می بخشد؟!


خداوند به بعضی جنبندگان با حیات مادی، مرده می گوید...

شاخص حیات نزد خدا، غیر این است که نزد ماست...


چون او (عج) ظاهر شود

روح می دمد،

ریحان می روید

جنت رخ خواهد نمود...


خدا ما را از این مردن، خلاص کند...


آدم باید جوانی اش را ببخشد به دمی دمیده شدن روح...

آدم باید همیشه خودش را جوان نگه دارد به امید روح!

شیعه، نمیتواند پیر شود...

جوانی، آن خنجر دم پهلو و شمشیر زیر سرش باید باشد که هر لحظه از آن بهره بگیرد...


خدایا ما را از هر قول بدون فعل نجات بده...



شریعتمداری
۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


اعتماد و رفاقت با سوره ها، طهارت عملی تدبر سوره ای است که در مرتبه ایمان می‌باشد.


·        آیا موضوع محکم و متشابه با احکام و تفصیل نسبتی دارد؟

بحث احکام و تفصیل در سوره فصلت و هود آمده است و بحث محکم و متشابه در سوره آل عمران ذکر شده است. محکم و متشابه در دو مرتبه کلمات و آیات می تواند باشد. در تعریف، متشابهات آیاتی اند که افراد در صورت اتکا به آنها می توانند خود و دیگران را به زیغ و انحراف سوق دهند. مثلا اینکه از آیه " وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا" آمدن خدا، یا از آیه " الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى" انتساب شیئیت به خدا را قائل شویم. متشابه یعنی آیاتی که می شود دلالت‌شان را جوری گرفت که فرد را به شبهه بیندازد. یعنی در اغراض مختلف قرار بگیرد و بعضی احکام را دچار خدشه کند. این نسبت ها در آیات به خدا، برای تقریب به ذهن و مثل گفته شده است اما فرد ممکن است حکم بیشتری از آن بگیرد.  یا مثلا آیه دیگری گفته "جاهدوا الکفار" که فردی ممکن است بگوید من می خواهم با همه کفار مجاهده کنم. هرچند اوامر و نواهی را جزء متشابهات حساب نمی کنند اما در توسعه بیشتر، بعضی از آنها متشابه اند چون فرد در عمل به آن اوامر یا نواهی باید اذن ولی داشته باشد. در تعریف آیات محکم، آیاتی اند که در دلالتشان تام اند و هیچ گونه برداشت دیگری نمی توان از آنها داشت. مثلا " إِنَّ مَثَلَ عیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُراب" یا "قل هو الله احد، الله الصمد" و دیگر آیات مرتبط با خدا اینگونه اند. یا مثلا اینکه بگوییم همه چیز مال خداست. نمی شود برداشت های چندپهلو از آنها کرد. اگر به این آیات استناد کنید رونق زندگی تان زیاد می شود و مشکلی هم پیش نمی آید.

·        پس محکم یا متشابه بودن آیات به فهم افراد بستگی دارد؟

هم بله، هم اینکه بعضی آیات در ذاتشان متشابه اند چون امکان برداشت های متنوع از آنهاست.

·        با این حال، اصلا چرا آیات متشابه داریم؟

چون تفکر را به شدت فعال می کنند. ولی مناسب برای تعقل و معیار درآوردن نیستند. معیارها را باید از محکمات گرفت. متشابه یعنی دارای تشابه هایی هستند که فرد را به مقایسه واداشته و تفکر را در او تقویت می کند.

·        می توان گفت چون سیر فهم انسان از تفکر به تعقل است خدا برای او روند رسیدن از متشابه به محکمات را در آیات فراهم کرده است؟

بله، البته انسان از مسیر فطرت هم می تواند جداگانه بفهمد و فقط مسیر از تفکر به تعقل نیست. در کل منظور این است آیات محکم آنهایی اند که برای دلالت و معیار شدن و مستدل رفتار کردن در زندگی، تام اند و اگر به آنها عمل کنید زندگی تان پر رونق می شود. اما درباره آیات متشابه مانند مثالهای فوق، اینطور نیست.

·        تعریف احکام و تفصیل در آیات چگونه می شود؟

اما احکام و تفصیل داستانش کاملا فرق می کند. احکام یعنی یک حقیقت و تفصیل یعنی بسترهای آن حقیقت که منجر می شود که آن حقیقت در بروز خود، نمودهای مختلفی پیدا کند. مثلا خدا هست، اما اسماء الحسنی ِ او، تفصیل اند که رزاقیت و مالکیت و... او را نمود می دهند. خدا اولین کاری که کرد عقل را خلق کرد و اسماء در بستر عقل، خلق شده اند. مثال دیگر در زندگی این است که صورتگری مربوط به بستر خیال است ولی حالات مختلف تصویرسازی، یک حقیقت را می خواهند جلوه دهند. مثلا این حقیقت که "زیبایی ترنم زاست" را یا عقلی درک می کنید یا اینکه با دیدن یک گل می فهمید. پس یک حقیقت، در بسترهای مختلف ریخته می شود. به این ریزش در بسترهای مختلف می گوییم تفصیل و آن حقیقت واحد را احکام می نامیم.

·        پس هر آیه ای که احکام است، حتما محکم هم هست؟

بله، می شود این گزاره را گفت اما بالعکسش صادق نیست. بالاخره موضوعات با هم ارتباطی دارند اما درست نیست الزاما به هم ربطشان دهیم. در خود احکام و تفصیل آن چیزی که اهمیت پیدا می کند این است که فرد بسترشناسی کند تا آن حقیقت را در آن بستر ببیند. مثلا ادب یک حقیقت واحد است، اما ادب یک انسان 40 ساله با یک انسان 20 ساله یا 5 ساله متفاوت است. همه این افراد مفهوم ادب را دارند و می ستاییم اما بسترهایشان فرق دارد و بروز متفاوت است. در واقع احکام و تفصیل چیزی شبیه به معنا و مصداق است، نه محکم و متشابه. روح معنا را می گوییم احکام و مصادیق را تفصیل می نامیم. در واقع این دو اصطلاح هستند که با هم تشابه دارند. روح معنا و مصداق در کلمات بررسی می شوند اما احکام و تفصیل در آیات مورد بررسی قرار میگیرند. مصداق ها، بسترهای تفصیل هستند. در واقع مصداق بستر تصدیق مفهوم حقیقت واحد است. البته غیر از بحث درباره خدا، که مصداق یکی است و الله می باشد و معناها مختلف اند که اسماء او می باشند.

·        طهارت تدبر سوره ای در زندگی متدبر چگونه بروز می یابد؟ اگر کسی احکام و تفصیل بلد نباشد، چه چیزی را در زندگیش از دست می دهد؟

اولا باید پرسید آیا اینکه فردی در هر شرایطی بتواند وظیفه خود را تشخیص دهد، را جزو طهارت می دانید یا نه؟ یا اینکه فردی بتواند دشمن شناسی و دوست شناسی کند؟ طبیعتا باید دانست. در واقع وقتی نفس انقدر پاکیزه باشد که بتواند دشمن را از غیر دشمن، خدا را از غیر خدا و هست را از نیست تشخیص دهد، اینها طهارت است. اما ما نوعا طهارت را اینها نمی دانیم و مثلا دروغ نگفتن و غیبت نکردن را فقط طهارت می دانیم. اگر اتفاقی در وجود ما بیفتد و چشم شفافیت بیابد، را طهارت نمی دانیم در حالی که این، حقیقتا طهارت است. طهارت تدبر سوره ای این است که فرد امکان تجزیه و تحلیل یافته، تشخیص حالتهای سیاه و سفید خاکستری را از هم بدهد و وقتی با موردی برخورد می کند حقش را از باطل آن تمایز دهد. به حقش احترام بگذارد و از باطلش اعلام برائت کند. در حالیکه نوعا ما در اختلافات نمی توانیم چنین تمایزی بدهیم. بلکه همه ش را با هم حق یا باطل می بینیم. این قدرت طهارتی احکام و تفصیل است.

·        اهمیت تمایز دادن در زندگی با فهم احکام و تفصیل چیست؟

اگر کسی نتواند این تشخیص  و تمایزها را بدهد در واقع نمی تواند یاد قیامت کند، چون قیامت یوم الفصل است. و فرد باید بتواند اتفاقات را فصل فصل کند. آیه "فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره" توصیف همین حالت در قیامت است. فردی که این توان تفصیل را دارد، اگر خواند "یهدی من یشاء و یضل من یشاء" گمراهی افراد را به خدا نسبت نمی دهد. چون می داند آیه دارد بستری را توصیف می کند که حتی بدی های کافران هم در اختیار خداست، نه فقط در اختیار خودشان. در سوره مبارکه نساء افراد می گویند حسنه از طرف خودمان است و سیئات از سمت خدا می رسد، آیه بعد در جواب می گوید "قل کل من عندالله"، در اینجا کسی که تفصیل نمی داند در تحلیل مفهوم آیه گیر می افتد.

·        یعنی فرد به خاطر عدم فهم تفصیلی، دچار تنگ نظری می شود؟

بله، لجباز و لجوج می شود. انعطاف ها را کاملا از دست می دهد و خیلی چیزها را نمی فهمد. در واقع طهارت تدبر سوره ای، ارتباط با حقیقت در بسترهای مختلف است. این توانایی، در فهم روایات خیلی مهم می شود.

·        دیگر توانهای طهارتی که با تدبر سوره ای می توانند حاصل شوند، کدام هایند؟

طهارت دیگر تدبر سوره ای، رفاقت با سوره هاست. رفاقت با انس کمی فرق دارد. در لیست رفقایمان بعضی سوره ها را هم می توانیم بیاوریم! مثلا می گوییم گرفته بودم به رفیقم مراجعه کردم. درباره سوره ها یعنی بتوان مشخصا فضا و حال یک سوره را گفت. رفاقت، بالاترین سطح تعامل و داد و ستد بین دو وجود است. تدبر سوره ای طهارت بسیار ویژه ای دارد، و در حد ایمان و اعتماد به قرآن است. بعضا به در خانه رفیق که می روی و مشکلت را می گویی اما ظاهرا او جوابت را نمی دهد! با این حال اعتمادت سلب نمی شود. چون او، مجید است یعنی تو نمی توانی برایش برنامه بریزی. او دیده بان دارد و تا ته زندگیت را می بیند و می داند اگر جوابت را بدهد، مثلا ممکن است حالت بد می شود. به هرحال رفیق است و باید به او اعتماد کرد.

ما آدم های عجیبی هستیم، مثلا اگر بگویند فلان آیت الله و عارف یا حتی امام زمان (عج) اجازه داده است هر وقت مشکلی داشتیم به او مراجعه حضوری کنیم، برایمان خیلی شگفت انگیز است. اما اگر بگویند با فلان سوره رفیق شو، و هر وقت خواستی به او رجوع کن، سوره برایمان انگار کمتر از آن افراد است. حتی از پدر و مادر هم برایمان ممکن است کمتر شود و کالعدم باشد!  آدم ها روز قیامت می توانند ببینند که 114 رفیق در خانه شان داشته اند که در حد امام معصوم بوده اند. اینها طهارت تدبر سوره ای است. یعنی هر سوره، حیثیت جامعی دارد و مثل رفیق که کلیت او و روابطش با خودمان یادمان می ماند و با جزئیاتش را کاری نداریم، باید با سوره ارتباط برقرار کنیم. برای سوره تعیین تکلیف نکنیم، گیر ندهیم، اگر نفهمیدیم سمج نباشیم. سماجت های آدم باید عبودیتی باشد. سماجت عبودیتی با غیر عبودیتی فرق دارد. سماجت عبودیتی یعنی فرد به مولایش نگاه می کند ببیند او چه می خواهد، سعی می کند بشود. در حالیکه سماجت های غیر عبودیتی اینطور است که نگاه می کند ببیند خودش چه می خواهد، و دلش می خواهد مولا هم همان را بخواهد! نوعا ما گرفتار سماجت غیر عبودیتی هستیم.

عبد چیزی را از خودش نمی داند و ندارد. ممکن است آدم در لحظه حافظه اش را از دست بدهد، حتی نامش را فراموش کند. در این حالت بنده باید بگوید خب چه کنم؟ خدا اینطور خواسته است و مشکلی هم نیست. کلا اعمال انسان به چه چیزی مگر بند است که بخواهد فکر کند فلان کار را خودم کردم؟! یا اینکه فلان کار را من قصد دارم حتما بکنم!

حتی درباره خوب شدن خودمان هم باید تلاش و درخواستمان به حالت یک بنده باشد. مثلا می گوییم چرا من خوب نمی شوم؟ من که تلاشم را کردم! می گوییم خب اگر تلاشت را کردی، پس چرا دیگر ناراحتی؟! می گوید خب نمی دانم همه تلاشم را کرده ام یا نه! می گوییم خب پس همه تلاشت را بکن تا بشود! اگر همه تلاشت را کردی و نشد، خب نشد دیگر! لابد خدا نخواسته است! اگر حاضری دست روی قرآن بگذاری و قسم بخوری که همه تلاشت را کرده ای، آن وقت می توانی بگویی نتوانستم و خدا هم نخواست من خوب شوم! واقعیتش اینطور است که آدم ها، خرده اهمال کاری هایی دارند که همان خرده ها نمی گذارد قسم بخورند که همه تلاششان را کرده اند. باید همان خرده اهمال ها را برطرف کرد. خدا همه جور بنده ای دارد و برای ما جایگاه مقایسه بین بندگان وجود ندارد. اگر کسی اینطور نگاه نکند، در هیچ حالتی به هیچ سطحی از رضایت نمی رسد و رضایت است که عذاب را برمی دارد. قاعده این است که انسانی که رضایت ندارد، در عذاب است.

·        با توضیحات درباره احکام و تفصیل، نسبتشان با معنا و مصداق و نکات طهارتی آن، اینطور به نظر می آید که همه روشهای تدبری سعی دارند یک حقیقت را بگویند، با این حال چرا بعضا افراد حس می کنند یک کتاب را کمتر از دیگری می فهمند؟

این حس، القاست. بعضی افراد چون با فهمیدن بیشتر دچار شاخ و شونه کشیدن می شوند، بین فهمشان و حقیقت فاصله می افتد. بعضی وقتها ساده ترین حرفها را نمی فهمند اما پیچیده ترین حرفها را می فهمند! قرآن هم این وضعیت را تشدید می کند. ممکن هم هست به صلاحشان باشد. اگر کسی گفت قرآن را نمی فهمم نمی شود الزاما گفت چون طهارت نداری. قرآن می تواند خودش جلوی فهم یک نفر را بگیرد. چون ممکن است فهم آن موضوع باعث ضررش شود. آدم وقتی در کنار یک موجود کریم، شریف و مجید است باید به او اطمینان کند. این اطمینان، طهارت اصلی این کتاب است. وقتی چیزی را نمی فهمیم، اگر به نظرمان آمد به خاطر عیبمان است، سعی کنیم برطرفش کنیم، اگر برطرف شد اما باز فهم رخ نداد، می گوییم لابد قرآن نخواست من بفهمم. ناراحت هم نمی شویم. مگر همه چیز را همه باید بفهمند؟! ما می خواهیم خدایی کنیم، نمی شود! می گوییم من حتما باید همه چیز را بفهمم! خدایی نکردن یعنی اگر یک وقتی یک چیزی را به تو نفهماندند، گله نکن. غصه هم نخور. به تو چه که نشد! بعضی فکر می کنند صاحب اختیار خودشان اند، یا صاحب اختیار دیگران و حتی صاحب اختیار خدا! در حالی که قرآن امر می کند به اینکه "وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیرا".

طرف می گوید خدا باید به من بفهماند! چرا من نمی فهمم؟! در جواب باید گفت: اصلا چرا ندارد! چرا یعنی چی؟! این افراد باید بروند فیلم های برده داری را ببینند تا کمی ادب برده بودن را پیدا کنند. عبد، کمتر از یک برده که نیست. برده را مولایش فقط پول داده و خریده است. در حالیکه بنده، لحظه لحظه‌ی حیاتش به خدا وابسته است. این شیوه های برخورد ما با خدا، اشتباه است. سوره ها اینطورند که حظ فرد از احکام و تفصیلشان به میزان حظ او از تواضع و بندگی بر می گردد. بی روش ترین روش قرآن خواندن، احکام و تفصیل است! چون با حاق ِ سوره مرتبط می شوی. سوره خواست یاد می دهد، نخواست نمی دهد. بعد باید دعا کرد که یاد بدهد، اما دعا کردن در عمل یعنی اینکه باز سوره را بخوانی. انسان باید از خدایی دست بردارد تا همه چیزش درست شود. 


ر.ک. نشریه کاشف شماره 116، مصاحبه درباره معرفی کتاب تدبر سوره ای با آقای اخوت.


پانوشت:

یادم است این مصاحبه را هفته اول ماه رمضان پارسال، در یک بعدازظهر به شدت گرم داشتیم. آن روز خودم تنها بودم، چند روز پیشش تازه دفاع کرده بودم و توی آن فکرها بودم و...

همه مصاحبه، جواب به فکرهای خودم بود انگار! برای همین یادم هست در جواب بعضی سوالات، صفحه چشمانم بلوری شده بود!

چندباره برای یافتن جواب سوالاتم، خواندمش و هنوز چقدر تازه است...

علم، این شکلی است! همیشه باطراوت و جوابگو...


شریعتمداری
۰۸ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

کلید ایجاد تفکر قرآنی و انطباق فکر انسان با چنین ساختاری، این است که «بی پروا» به آنچه «فطرتا» می داند، عمل کند.

برای چنین عملی، باید شهامت و توکل داشت.

 

تفکر قرآنی از مواجهه درست و عمل صالح در قبال همان مشکل مهم زندگی هر فرد، در می آید، نه از کتاب خواندن.

هرگاه انسان را اضطراب طولانی مدت و ابهام و پیچیدگی عمیق درباره مسائل درگیر کند یعنی به چیزی که می دانسته، آنطور که می توانسته عمل نکرده. از همین رو این فاصله علم و عمل دائما او را آزار می دهد.

 

خدا را شکر، خدا مرحله‌ای به نام عمل صالح را آفرید تا انسان بتواند علمش را از این طریق جاری و تثبیت کند و نیز خود را ارزیابی نماید و افق بالاتری را پیش روی خود قرار دهد و در رکود نماند.

 

شریعتمداری
۰۲ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر