بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی سوره عادیات میخوانیم و میگوییم، همیشه حرف از مجاهدت با شدتی است که هر حدی را از بین ببرد...خلاصه القای سرعت و توان دویدن است.
این اسب های مجاهدان داستان دیگری هم دارند...
داستان اسبهایی که کم بودند یا نبودند، یا مجاهدانشان سر پا نبودند و خلاصه مجاهدت نتوانستند، و نشانه اش چشمهای پر از اشک بود وقتی آمدند اجازه بگیرند ... اما نشد!
لَیْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ *وَ لا عَلَى الَّذینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ (توبه، 91-92)
سوره توبه زوج سورهی عادیات است.
و بعضی وقتها داستان ما آدمها این شکلی است!
گفت: از وقتی قرآن خواندهام، مسرور یا محزون شدهام اما مغرور یا ناامید هرگز...
سرور یا حزن، حالتی برگرفته از مواجهه و تصدیق حق میتواند باشد...
اما غرور یا ناامیدی، کلاّ!
بسم الله الرحمن الرحیم
بعضی آدمها متولد و مقیم زمستان اند...
باید عادت کنند به شبهای بلند...
بلند...
بلند...
شبهای زمستان برای «نماز» خواندن اند...نمازهای بلند...بلند...بلند... صلاتی انیسی...
تا بهار شود بالاخره و تابستان و روزهای روشن و گرمش فرا برسد...درختها شکوفه دهند و شکوفه ها، میوه...
نمیدانم، شاید تابستان اش هم آن ور مرز باشد!