کوثر

سرگشتگی در قاموس ماست؛‌ چون عاشقانی هستیم از دیار سلمان(ره)

کوثر

سرگشتگی در قاموس ماست؛‌ چون عاشقانی هستیم از دیار سلمان(ره)

بسم الله مجریها و مرسیها
یا بنی! ارکب معنا...

طبقه بندی موضوعی

نویسندگان

۸ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

از بعد اربعین، دنیا گویی روشن شده است...
شما هم همین روشنایی را می بینید؟


شریعتمداری
۲۷ آبان ۹۶ ، ۲۰:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

درباره مسئله تغییر که به نوعی مقصد برنامه ریزی محتوامحور هم هست... ما میتوانیم قصد کنیم که فلان تغییر را باید بکنیم، اما نمیتوانیم قصد کنیم که در چه بازه زمانی این اتفاق رخ میدهد. شروع هر تغییری با وضعیت مغرب است، نسبت به قبل تاریک است اما هنوز روشنایی کمی وجود دارد. 

تمثیلش شبیه این است که فرد طلب روشنایی میکند، اما اینکه موقعیت و اقلیم وضعیت عشای او زمستانه(بلند) باشد یا تابستانه(کوتاه)، خارج از اراده اوست. اما میتوان امیدوار بود که حتما بعد از شب، روز فرا می‌رسد.

اختیار کار ماست و اراده کار خداست؛ لاحول و لاقوه الا بالله...


#تغییر #برنامه‌ریزی_محتوامحور #مغرب #عشاء

شریعتمداری
۲۴ آبان ۹۶ ، ۲۰:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

از بلندای آسمان نگاهم می­کنی

هنگامی که دنیا بوته آزمایش ایمانم می­شود،

و عمرم دفتر مشق ایمانم،

و برق نگاهت نور تابیده بر دفترم می­شود،

و شهادتت قدرتِ نگارش مشق­هایم!

 

از بلندای آسمان نگاهم می­کنی

هنگامی که دفتر روزهایم گشوده می­شود

و وجودم، قلم سطرِ ایمانم می­شود با جوهر نگاه تو،

در میانه خطوط در آتش افتادهِ دفترم،

در میانه آتش­ها و گدازه­ های بی­ ایمانی،

در میانه هجمه­ های کفر برای پاک کردن خطوط ایمانم!

 

 از بلندای آسمان نگاهم می­کنی

و فوز کبیر نگاهت حافظِ دفتر وجودم می­شود

در میانه حریق­های بلند بی­ ایمانی،

و شهادتت نمره مشق ایمانم می­شود

در میانه وسعتِ شعله­ های برافروخته کفر،

و فوز کبیر دیدارت، قوّت وجودم می­شود

در خوش­نویسی مشق ایمانم!

 

 از بلندای آسمان نگاهم می­کنی

و عجب حکایت دیدنی ای است

پروانه شدن من در مَشهدِ شمعِ دیدگانت،

در روز موعودِ نگارش ایمانم

با قلمِ وجودم

با جوهر نگاهت

در خطوط دفتر روزگارم

در ورق­های دفتر همیشه محفوظ در برابر دیدگانت.

 

آری حکایت دیدنی­ ای است:

حکایت من و قلم و مشق ایمانم

و تو و شهادت و بشارت دیدارت..



برگرفته از سوره مبارکه بروج

رضاوند
۲۲ آبان ۹۶ ، ۲۱:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از اینکه روز اربعین از حرم حضرت عبدالعظیم حسنیعلیهما‌السلام برگشتیم، گفت: دستت درد نکنه منو بردی اونجا...

گفتم: من نبردم، ما رو بردند...

گفت: همیشه دلم می‌خواست یک عموی بزرگوار و عاقل در تهران می‌داشتم... فکر می‌کردم کاش آسید مصطفی -عموی واقعی ایشان- تهران مانده بود و برنمی‌گشت...

گفتم: اگر هم می‌ماند، بهرحال الان چند سال است فوت کرده...

گفت: بعد دیدم فرزندان امام حسنعلیه‌السلام عموی ما می‌شوند... فاطمه! ایشان عموی ماست...

هیچی نگفتم...

 

شریعتمداری
۱۹ آبان ۹۶ ، ۱۴:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

دم می‌زنم به هوایت تا آخرین نفسم

بی‌تاب وصل تو هستم تا کربلا برسم

دل می‌برد ز همه عالم، موج پرچم تو

دریای عشق تو راه افتاد از محرم تو

با هر عمود، با هر قدم

در سینه‌ام شوق حرم

با هر عمود، با هر قدم

در سینه‌ام شوق حرم

 

دلتنگی دل عشاقت از فراق تو بود

گر پا نهاده‌ام اینجا از اشتیاق تو بود

روی زمین شده محشر تنها به خاطر تو

هفت آسمان نشود گرد پای زائر تو

دلتنگی من را ببین

از اربعین تا اربعین

 

به عشق تو بزند طنین هر تپشم

پیاده آمده‌ام، فزون شود عطشم

خروش ما همه در غمت خلاصه شده

همین زیارت تو، خودش حماسه شده

فریاد زنم:

لبیک یا حسین، لبیک یا حسین (4)

یا حسین

 

کو آنکه در طلب دیدار تو خسته شده

با نام نامی تو هر مرزی شکسته شده

شکر خدا در این ره‌ام

من پای تو سر می‌دهم

 

منم فدایی تو، همین بود هدفم

به راه کرب و بلا، همیشه جان به کفم

جهان نظاره کند که ما سپاه که‌ایم

وفا به رغم همه، میان معرکه‌ایم

فریاد زنم:

لبیک یا حسین، لبیک یا حسین (4)

یا حسین


دانلود هماهنگ

 

شریعتمداری
۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۸:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

توی هفته‌های اخیر چندباری پیش آمده همینطوری که دارم توی خیابان راه میروم، یا روی صندلی مترو نشسته‌ام، صفحه چشمانم بلوری و شطرنجی شده...

اولین بار که اینطوری شد، فکر کردم خوب نیست! دیگران می‌بینند... بعد فهمیدم کلا کسی، کسی را نمی‌بیند...

به خودم گفتم:

توی دنیایی که شب است و خیلی‌ها غم‌های واقعی دارند، بد نیست اگر تو هم بعضی وقت‌ها اینطوری می‌شوی... گیرم معلوم نباشد چرا!

وقتی آن ور خط پرسیدند جوانی‌ات را چگونه گذراندی؟ این هم بین همه جواب‌ها، جزو جواب‌هایت خواهد بود... جواب بدی نیست...


شریعتمداری
۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۳:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

نمازم که تمام شد، نگاهم به کتابخانه روبرویم افتاد. «سلمان فارسی» آن وسط نشسته بود و او هم مرا نگاه میکرد...

با خودم فکر می‌کنم چقد ارتباطم با آدم‌های موجود در تاریخ کم است...

«سلمان فارسی» را باز میکنم، روایتی در آن نوشته امام صادق(ع) به کسی فرمودند نگو سلمان فارسی! بگو سلمان محمدی!

روایت دیگری نوشته امیرالمومنین(ع) جایی باری از او میپرسند داستان مسلمانی‌ات را برای ما نمی‌گویی؟ میگوید فدایت شوم اگر غیر شما کسی پرسیده بود نمیگفتم ولی چون شما امر میکنید، باید اجابت کرد و قصه اش را تعریف می‌کند...

از راهبی شنیده بوده که شهادت بر وحدانیت خدا و نبوت عیسی(ع) و محمد(ص) موعود میداده است، دلش لرزیده، دنبال محمد(ص) گشته، پدر و مادر در چاه زندانی‌اش کردند، بعد از مدتها گرفتاری از خدا طلب فرج میکند، نجاتش میدهند، دو سال، دو سال در این شهر و آن شهر، در این دیر و آن صومعه به شاگردی و خدمت راهبان بوده تا رد و نشانی بیابد، اسیرش میکنند، مدینه میبرندش و... تا به حضرت رسول(ص) میرسد...

باید خودتان بخوانید... اینطوری نمیشود گفت!

اصلا قصدم این نبود که داستان سلمان محمدی را بگویم...

از داستان او یاد وضعیت خودمان افتادم... خب ما چنین پیچیدگی و سختی و هجرتی را نداشتیم ظاهرا...

ولی دلم میخواست همه این سرگردانی‌ها، جستجوها، خوف و رجاها را میگذاشتند برایمان به پای «سلمان شدن»... اگر اینطوری باشد، ارزشش را دارد...

در روایت نوشته بود سلمان در مقام نقیب رسول(ص) بود...

 

شریعتمداری
۰۴ آبان ۹۶ ، ۲۰:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

گاهی خوابِ دنیا پذیرش بدیهی­ ترین حقایق را سخت می­ کند،

حتی سخت­ تر از پذیرش اینکه کوه­ها روزی به حرکت در می­ آیند،

و سخت­ تر از پذیرش اینکه کوه­های محکم، سرابی بیش نیست.

و حتی سخت­ تر از پذیرش اینکه روزی تو می­ مانی و ره آورد از دنیایت.

 

***

نبأ عظیمِ وجودت دلیل برپایی عالم بود،

دلیل مهد شدن زمین و هفت طبقه شدن آسمان،

دلیل برافراشته شدن کوه­های استوار،

دلیل روز شدن روز و شب شدن شب،

دلیل خورشید شدنِ خورشیدِ پر فروغ،

دلیل خواب آرامش­ بخش شب

دلیل بارش ابرها و رویش نبات و باغ­ها

و دلیل نفخ صور و باز شدن ابواب آسمان

 

آری! نبأ عظیمِ وجودت،

دلیل برپایی دنیا و برچیده شدن بساط آن بود

دلیل تمام مواهب دنیا و سرآمدن اجلِ این مواهب!

دلیل برپا شدن صحنه حساب

و دلیل تقسیم فوز و عذابِ وفاق!

 

نبأ عظیم وجودت آمد

تا پرده خوابِ غفلت را از دیدگان بردارد.

خوابِ غفلتی که ریشه در تکانش مهد دنیا داشت.

خوابِ غفلتی که ریشه در غرق شدن در روز و شب و زوج و معاش و خواب داشت.

خوابِ غفلتی که دلیل این تکانش و مهد و روز و شب را از یاد ببرد.

 

نبا عظیم وجودت آمد

تا از خواب بیدار شوم

تا پرده­ های غفلت از چشمانم برداشته شود،

تا قیامت را از همین دنیا ببینم،

و از همین مهدِ پر تکانشِ جذاب به سوی فوز نزد ربّ، راهی از سر بگیرم،

 

 آری! نبأ عظیم وجودت آمد

تا یوم الفصل، روز وصلم شود،

در همان لحظه میقات،

و روز تکلم با ربّ­ ام شود

در همان لحظه صف کشیدن برای ملاقات،

 

آری! نبا عظیم وجودت آمد

تا گام به سوی بهترین مآب بردارم

تا یوم الفصل روز فصلم نشود

و با حسرت به دنیایم ننگرم...

 

 آری! نبا عظیم وجودت آمد...

و افسوس بر خواب ماندگانی که

چشم بر بدیهی­ ترین حقایق بستند

و در حقیقتِ وجودت اختلاف کردند

تا نبینند و نپذیرند و نگذارند دیگران هم ببینند و بپذیرند

تا در این مهد پر تکانش دنیا ایامی را خوش بیارامند

 

 آری! افسوس بر این خواب ماندگان

در روز فصل،

همان روز میقات،

و در روزی که جز آرزوی تراب شدن هیچ در دست ندارند.



برگرفته از سوره مبارکه نبأ

رضاوند
۰۳ آبان ۹۶ ، ۰۵:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر