بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها
برای مطالعه این متن بهتر است ابتدا دو مطلب زیر مطالعه شوند:
او نگران عاقبت ما بود
حاشیه ای بر متن «او نگران عاقبت ما بود» از سرکار خانم شریعتمداری
و اما بعد...
رسم مسلمانی و شیعه بودن برای همه ما از غدیر شروع می شود.
آن روز که دست امیرالمومنینعلیه السلام بالا برده شد و رسولصلوات
الله علیه خطاب به همه عالَم تا قیامت، فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی
مولاه».
حالا هر یک از ما، در هر زمان و مکانی، بخواهیم به رسم اسلام
درآییم باید از غدیر شروع کنیم. غدیر یعنی حالا امیرالمومنینعلیه السلام
برای ما قرآن می خوانند؛ حالا امام مان خطاب به ما می فرمایند:
«أَن
لَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا اللَّهَ إِنّىِ
أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ(هود/26)
یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ
اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیرُهُ
إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُفْترُونَ ؛ یَاقَوْمِ لَا أَسئَلُکُمْ عَلَیْهِ
أَجْرًا إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ
الَّذِى فَطَرَنىِ أَ فَلَا تَعْقِلُونَ ؛ وَ یَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ
ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُم مِّدْرَارًا وَ یَزِدْکُمْ
قُوَّةً إِلىَ قُوَّتِکُمْ وَ لَا تَتَوَلَّوْاْ مجْرِمِینَ(هود/ 50 تا52)
إِنىِّ لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ؛ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ ؛ وَ مَا أَسَْلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ رَبِّ الْعَالَمِینَ ؛ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ(شعراء/107 تا 110) و
........»
و حالا ما باید تکلیف مان را مشخص کنیم که در کدام جبهه هستیم!
تکلیف مان که مشخص شد، یعنی :
یا امام را پذیرفته ایم که در آن صورت، قرآن را از زبان
امام خواهیم شنید و آن وقت با قرآنِ امام می رویم تا نقطه بای بسم الله الرحمن
الرحیم.
یا امام را نمی پذیریم که در آن صورت هم قرآن می شنویم؛ اما
قرآنی که می شنویم از امام نیست و در نتیجه ما را می برد تا عالِم شدن صِرف؛ تا
علم روی علم گذاشتن مثل اینها:
1. «سدیر صیرفی میگوید:
نزد امام
صادقعلیه السلام رفتم و به عرض رساندم که: به خدا سوگند خانه نشینی
برای شما روا نیست!
فرمود: چرا ای سدیر؟
گفتم: چون دوستان، شیعیان و یاران شما فراوانند. به خدا اگر
امیرمؤمنان به اندازه شما شیعه و یاور داشت، ابوبکر و عمر در بردن حق او طمع نمیکردند.
فرمود: ای سدیر، به نظر میرسد که چه مقدار باشند؟
گفتم: صد هزار.
فرمود: صد هزار؟
گفتم: دویست هزار.
فرمود: دویست هزار؟
گفتم: آری و نیمی از دنیا.
امام در پاسخ، سکوت اختیار کرد و پس از چند لحظه فرمود: ممکن
است که با هم به ینبع برویم؟
گفتم: آری.
فرمود تا یک الاغ و یک استر را زین کنند.
من پیشی گرفتم تا سوار الاغ شوم، فرمود: ای سدیر، ممکن است
که الاغ را به من واگذاری؟
گفتم: استر زیباتر و آبرومندتر است.
فرمود: الاغ برای من آسانتر است.
آن حضرت بر الاغ و من بر استر، به راه افتادیم تا وقت نماز
رسید.
فرمود: ای سدیر، پیاده شویم تا نماز بخوانیم.
سپس فرمود: اینجا زمین شورهزاری است که در آن، نماز روا
نیست.
حرکت کردیم تا به زمین قرمز رنگی رسیدیم؛ حضرت به جوانی که
چند بزغاله را شبانی میکرد، نگاه کرد و فرمود: به خدا سوگند، اگر من به اندازه
شماره این بزغالهها یاور داشتم، سکوت برایم روا نبود!
او میگوید: پیاده شدیم و نماز خواندیم. آنگاه که از نماز
فراغت پیدا کردیم، متوجه بزغالهها شدم، آنها را شمارش کردم؛ 17 تا بیشتر نبودند.»
2. «در زمان امام صادقعلیه السلام یکی از یاران خراسانی
به نام سهل خراسانی خدمت ایشان می رسند و حین گفتگو، مکرر از ایشان سوال می کند که
آقا چرا قیام نمی فرمایید؟!! چرا تشکیل حکومت اسلامی نمی دهید؟!
حضرت سعی می کنند با سکوت و لبخند از کنار این موضوع بگذرند؛
تا اینکه شیعه خراسانی اصرار می ورزد که : "آقا چرا ... ما که هستیم!
..." و کم کم اعتراضش تندتر می شود که : "با این که حق خلافت و رهبری از
آن شماست، و با این که ــ فقط در خراسان ــ صد هزار شیعه طرفدار و شمشیر زن دارید،
چرا نشسته اید و قیام نمی کنید؟"
در این گیر و دار، امام صادقعلیه السلام از کنیزشان
می خواهند که تنور را روشن کند و بعد، بی مقدمه به سهل می فرمایند: برو و داخل
تنور بنشین!
سهل می ترسد و می گوید: آقای من! مرا به آتش عذاب مکن. از من
بگذر که خدای از تو بگذرد.
امام دیگر چیزی نمی گویند تا اینکه در همین احوال، هارون مکی
که مومنی وارسته و از یاران امام بود وارد می شود. امام به او می فرماید: کفش هایت
را کناری بگذار و وارد تنور آتش شو و در آن بنشین!
هارون مکی، بی درنگ، داخل تنور داغ می شود و در آن می نشیند.
پس از ورود هارون به
تنور، امام، مدتی با سهل خراسانی صحبت فرموده و از اوضاع و احوال خراسان جویا می شوند
و در این میان به گونه ای سخن می گویند که گویا از سهل هم بیشتر و بهتر بر مسایل خراسان
واقف هستند. پس از آن به وی می فرمایند: برخیز و داخل تنور را نگاه کن!
سهل بلند می شود و به تنور نگاه می کند و می بیند که هارون
مکی با آرامش تمام در میان آتش نشسته است.
آن گاه امام می فرماید: در خراسان چند نفر (شیعه) مثل
این مرد دارید؟
سهل عرض میکند: سوگند به خدا، حتی یک نفر هم، این طور
نداریم.»
و ... و این در حالی است که امام صادقعلیه السلام، فقط قریب
چهار هزار شاگرد، در مجلس درس خود داشتند....
و ....
امام، جلوه تام خداوند در هستی است و همان گونه که خداوند
رزقش را از هیچ موجودی، حتی کفار دریغ نمیکند؛ امام نیز از هیچ رزقی، به هیچ
موجودی دریغ نمی کند حتی اگر آن رزق، قرآن باشد و آنکه آن را طلب کرده، یار ایشان نباشد؛ گرچه پایان آن جز «لا یزید
الظالمین الّا خسارا» نیست.
فکر میکنم تا اینجا تقریبا پاسخ همه سوالات داده شده باشد،
و اگر نه، حداقل مشخص شده که آنچه از آن به «دور» تعبیر می کنید اصلا امکان وقوع
ندارد؛ چون تا امام را نپذیریم اساسا قرائت قرآن آغاز نمی شود.
اما در باب رویت عینی امام و غیبت و ظهور و الهام و ... ؛
وقتی در غدیر، ما را به امام رساندند و فرمودند قرآنِ با امام بخوانیم یعنی باید
دست در دست امام زندگی کنیم؛ از این رو اگر از غیبت امام صحبت می شود نه اینکه امام، ظاهر نیستند
یعنی عالَم، جلوه امام نیست، یعنی عالَم نتوانسته تجلی امام شود و نشان، از او
داشته باشد، یعنی نظام امامتِ حاکمِ بر عالَم، عیان نیست.
اگر قرار است ظهور رخ دهد؛ نه اینکه در ظهور، امام از جایی
دور می آیند و ما به رویت عینی امام می رسیم، یعنی ما همه، جلوه امام شده ایم و عالَم
می رود که جلوه تام امام شود و اینگونه هستی از هم می پاشد برای آنکه «لَوْ أَنزَلْنَا
هَذَا الْقُرْءَانَ عَلىَ جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ
خَشْیَةِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ
نَضْرِبهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (حشر/21)».
این یعنی ما همین حالا در حال رویت عینی امام هستیم؛ و با
همین چشمان ظاهری، امام را می بینیم؛ و با همین گوش های ظاهری، امام را می شنویم؛
که اگر جز این بود، مگر می شد بر ولایتِ فقیه ی، به عنوان نائب امام، یقین کرد؟!! ولیّ ای
که به اذن امام، ولایتش بر ما، چون ولایت امام بر ماست. اگر امام را ظاهر ندانیم و
فقط بر اتصال به او از طریق الهام تکیه کنیم، چگونه می توانیم چنین ولایتی را از
ولیّ فقیه بپذیریم؟! و ....
نکته مهم این جاست که همانگونه که امام، جلوه خداست و ما
خدا را با امام می بینیم؛ امام هم در عالَم، با جلوه اش قابل رویت است یعنی از
اساس، دیدار عینی امام، دیدن این جلوه است. وقتی امام می بینیم، نمی گوییم خدا را
دیدیم، اما حقیقت این است که خدا را می بینیم و از این رو:
«...وَ مَا
ءَاتَئکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهَئکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا... (حشر/7)
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا
اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ
فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ
بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً (نساء/59)».
اگر امام را با جلوه اش نبینیم؛ خدا را هم با جلوه اش نخواهیم
دید....
و جلوه امام در عالَم:
«امام مهدیعلیه السلام: وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا
إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ
اللَّهِ عَلَیْهِم (بحار؛ج53،ص181)»
.........
«أَ کاَنَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلىَ
رَجُلٍ مِّنهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَنَّ
لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبهِمْ قَالَ
الْکَفِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُّبِینٌ(یونس/2)»
.........
و السلام
پ.ن:
برای واضح تر شدن بحث و در پاسخ به سوالات دوستان در بخش نظرات متن قبلی(حاشیه ای برمتن ...) نگاشته شد. ان شاءالله که موثر افتد.