یکسال کورمال کورمال...اما حال، با چشمهایش میخندد.
بسم الله
همایش سوره مبارکه عبس، دیروز برگزار شد.
الحمدلله...
همایشی که در آن سوره عبسی حس شد که حالش عبوس نبود!
بلکه خنده ای بود که در آن بشارت است...
کاش یکبار می فهمیدیم ضحکه و بشارت چطور هر دو توامان در یک لبخند بروز می کنند...
این را باید از حضرت ساره (سلام الله علیها) پرسید که چون خندید، بشارت اسحاق (علیه السلام) را از آن ملائک مکرمین دریافت داشت...
امیدواریم این نتیجه که حدود یکسال بین قصد تا عملش زمان برد،
شکوفه پذیرش سعی و خشیت جمع مان باشد...
نابینا، هر قدر هم که سعی و خشیت داشته باشد، بینا نمی شود! و این است سرّ اینکه او هیچ گاه احساس استغنی نسبت به آنچه او را به حق یادآوری می کند، پیدا نمی کند...
نابینای این سوره، قرار نیست به دست رسول مکرم، شفای ظاهری یابد!
اما همین تلاش و پذیرش درونی اش، حقیقت چهره او را شکفته و خندان می کند...
خدایا، ما را روسیاه نمیران...
الهی آمین.
پ.ن. بیشتر در: همایشی که در آن «سوره عبس» حس شد!