چون آبگینه را شناخت، نفسش را تاریک یافت
بسم الله الرحمن الرحیم
قِیلَ لهََا ادْخُلىِ الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَن سَاقَیْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِیرَ قَالَتْ رَبِّ إِنىِّ ظَلَمْتُ نَفْسىِ وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِین (44، سوره مبارکه نمل)
گفتندش: به صحن قصر درآى. چون بدیدش پنداشت که آبگیرى ژرف است. دامن از ساقهایش برگرفت. سلیمان گفت: این صحنى است صاف از آبگینه. گفت: اى پروردگار من، من بر خویشتن ستم کردهام و اینک با سلیمان در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم.
انسان عاقل وقتی در جایی می فهمد "حساب"هایش درباره واقعیات و دیدنی ها میتواند اشتباه باشد و بسیار ممکن است که حتی در عینیات (مانند متوجه نشدن وجود شیشه بین نهر و سطح؛ که هم وجودی عینی است و هم دیدنش دقتی خاص می طلبد) چیزی را اشتباها جای چیز دیگری بگیرد؛
به راحتی می تواند بپذیرد که در فهم حقایق (مانند انتخاب معبود برای خود)، عقلش به تنهایی راه به جایی نمی برد بلکه محتاج رسولی است تا حق را برای او روشن کند، و از تاریکی نفس نجات داده و به مدد آن رسول، تسلیم حق شود.
اختیار ایمان برای کسی میتواند رخ دهد که چون حسب اشتباه خود را وجدان کرد، بر آن اقرار کرده و دست عقل را در دست رسول بگذارد.