داستان اسبها
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی سوره عادیات میخوانیم و میگوییم، همیشه حرف از مجاهدت با شدتی است که هر حدی را از بین ببرد...خلاصه القای سرعت و توان دویدن است.
این اسب های مجاهدان داستان دیگری هم دارند...
داستان اسبهایی که کم بودند یا نبودند، یا مجاهدانشان سر پا نبودند و خلاصه مجاهدت نتوانستند، و نشانه اش چشمهای پر از اشک بود وقتی آمدند اجازه بگیرند ... اما نشد!
لَیْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ *وَ لا عَلَى الَّذینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ (توبه، 91-92)
سوره توبه زوج سورهی عادیات است.
و بعضی وقتها داستان ما آدمها این شکلی است!