عیدی دادند روز ولادتشان
بسم الله الرحمن الرحیم
اول.
این روزها، صبح ها که پرده اتاق را میکشم یا بهتر از آن، از خانه بیرون می آیم، همه اش احساس میکنم چه اوقات جدیدی! من چند وقت است صبح ندیده ام؟! قبلا این شکلی نبود...
نمیدانم به خاطر تغییر فصل و پرتلالو شدن آفتاب است؟ به خاطر سبزی شدید درختان؟ وفور ابرها؟ نم نم بارانهای هر از گاهی و دم صبحی؟ خنکی هوا؟(چقدر رحمت!) یا چه؟!
یا در من تغییر "فصل" اتفاق افتاده است...
امروز فلق میدیدم...
دوم.
پیامک زدم: خوش به حالت...
جواب داد: چرا؟
گفتم: داری میری زیارت... (در راه فرودگاه بود به سمت شرقیترین خورشیدها)
گفت: برای فردا قیمتها مناسبه، بیا...
یه سرچ زدم... لیست را بالا و پایین کردم، پیامک برداشت وجه که آمد، دوباره بهش پیامک دادم: گرفتم... فردا شب میام و پس فردا شب برمیگردم...
همین!
وقتی میگویم زیارتی، زیارت است که از قبل تدبیر و برنامه من نباشد، منظورم اینطوری است!
کاش یک بار همینطوری هم اربعین میشد... حج تمتع میشد... همینطوری بی برنامه قبلی از من، و با برنامه قبلی از حضرات!
یادم است یک بار دیگر هم چندسال پیش، یک پیامک آمد از رفیقی فقط در همین حد: "بیا..." و شد آنچه امر کرده بود... خیلی شیرین بود...
سوم.
گفت: روز معلم مبارک... البته سوره علق میگوید اولین و در واقع تنها معلم انسان، خداست... و بقیه همه رتبه ای از وساطت علم آموزی خدا را جلوه میدهند...
سوره را خوب دیده بود و شنیده بود...
نیمه شعبان 97