کج کج
دوشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ب.ظ
بسم الله
می گفت حالش شبیه آدمی است که یک ور پهلویش درد بکند، در حالیکه کج کج راه می رود و دستش به پهلوی راستش هست، دارد همه سعیش را می کند که راهش را پیدا کند، و هرچند کج کج اما برود.
می گفت بعضی وقتها از این غصه اش می گیرد که چرا نمی تواند سریع تر و قشنگ تر راه برود؟!
می گفت شاید تهش به خاطر همین کج راه رفتن ها با او حساب و کتاب کنند
شاید اصلا متراژ مسیر رفته را آنقدر ضریب ندهند که به حالش راه رفتنش بدهند
ما چه می دانیم...
قاضی، وجود دیگری است
و هر وقت اوضاع خیلی سخت می شد، می گفت شاید امشب، شب آخر باشد...
ما چه می دانیم...
می گفت حالش شبیه آدمی است که یک ور پهلویش درد بکند، در حالیکه کج کج راه می رود و دستش به پهلوی راستش هست، دارد همه سعیش را می کند که راهش را پیدا کند، و هرچند کج کج اما برود.
می گفت بعضی وقتها از این غصه اش می گیرد که چرا نمی تواند سریع تر و قشنگ تر راه برود؟!
می گفت شاید تهش به خاطر همین کج راه رفتن ها با او حساب و کتاب کنند
شاید اصلا متراژ مسیر رفته را آنقدر ضریب ندهند که به حالش راه رفتنش بدهند
ما چه می دانیم...
قاضی، وجود دیگری است
و هر وقت اوضاع خیلی سخت می شد، می گفت شاید امشب، شب آخر باشد...
ما چه می دانیم...
۹۴/۰۷/۲۰