انی وجهت وجهی...
هر جور دلت می خواهد زندگی کن
فقط یادت باشد، می میری!
بدون خبر!
و اگر از مرده ها تابحال صدایی برنخاسته، انقدر که وهم برمان دارد که لابد اتفاق ساده ای است و اصلا مرگ، مال همسایه است، نه چون حقیقتا اینطور است...
بل چون قرار است همه آن عالم دیگر، غیب باشد و بماند!
هر جور دلت می خواهد زندگی کن
فقط بگو تا کجا می توانی فلک را سقف بشکافی؟!
آخر "بنده" را مگر چه
توانی است در برابر مولایش؟!
خواسته اند زیر یوغ هیچ کس نباشیم، حتی خیالات، آمال و آرزوهایمان...
فقط کالمیت فی ید غسال، تحت اراده رب باشیم...
حالا نمی دانم چه شده و چرا ما می خواهیم "با همه" باشیم، فقط "با تو" نباشیم؟!
چرا به رو افتاده خزیدن برایمان شیرین تر از بر دو پا ایستادن، شده است؟
خدایا، طفل وقتی "تصور" می کند بی توجه مانده است، شروع می کند به خرابکاری.......
ما را بی توجه خودت، رها مکن...
ما را به لطافت خودت، بنواز و عاطفه مان را اغناء کن....
که تو ما را آفریدی و خودت از آنچه نفس بر انسان وسوسه می کند بهتر آگاهی.
وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنىِ بَرَاءٌ مِّمَّا تَعْبُدُونَ(26)
إِلَّا الَّذِى فَطَرَنىِ فَإِنَّهُ سَیهَْدِینِ(27)
سوره مبارکه زخرف