کوثر

سرگشتگی در قاموس ماست؛‌ چون عاشقانی هستیم از دیار سلمان(ره)

کوثر

سرگشتگی در قاموس ماست؛‌ چون عاشقانی هستیم از دیار سلمان(ره)

بسم الله مجریها و مرسیها
یا بنی! ارکب معنا...

طبقه بندی موضوعی

نویسندگان

۲۲۰ مطلب توسط «شریعتمداری» ثبت شده است

بسم الله

طبیب اگر طبیب باشد، وقتی دردت را به او بگویی، همیشه از قفسه یک دارو در نمی آورد بدهد دستت و بعد قول دهد به زودی خوب می شود! طبیب از شرح حال درد، هول نمیکند!

طبیب اگر ذو حکمه باشد، درد را و محلش را به خوبی می فهمد اما بعضی وقتها می گوید این درد برای تو خوب است...اصلا طبیعی است، یا حتی بشارت! انگار کن تولد است یا دندان در می آوری!

آدم بعضی مشق هایش را باید با دستی که درد می کند بنویسد.
به آن مشق و خوش خطی اش قرار نیست نمره دهند
به صاحب آن دست، اراده حدیدی اش و قصدهای توحیدی که درد از کارشان نینداخته، قرار است قرب و رضایت هبه کنند...

طبیب وقتی به بندگان دردمند خدا نگاه می کند، به تقدیرات خدا برای آنها نظر می کند...و به رشدی که تقدیرات برایشان دارند. طبیب خود را ذیل اراده ی خدا برای بندگانش باید بداند، و نه دایه ای نگران تر از مادر!


خدا کند روزی بیاید انسان، عبد باشد.........


شریعتمداری
۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۶:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
بسم الله

آدم ها چقدر وقتی ملحوف به قرآن شده اند، زیبایند...

و چقدر آدمها هرچقدر هم که ظاهرا خوب، اما بدون قرآن، زشت اند. زشت نه یعنی کریه یا بد...زشت یعنی چیزی شبیه عریان بودن.
عریانی، واقعیت وجود انسان را نشان می دهد، اما آن واقعیت قابل نشان دادن و مشاهده نیست و نباید باشد.

کاش بدانیم وقتی غیرتوحیدی حرف می زنیم و رفتار می کنیم، چقدر زشت می شویم! چقدر لخت و بی حفاظ! و عریان، طعمه ی شیطان است...

کاش بدانیم زشتی مان چقدر هویداست...خصوصا برای هر آنکه خود پوشیده و شاهد ماست.

همه احتیاج به لباس دارند...
و چه لباسی بهتر از توحید، حق و به قول قرآن تقوی...

شاید هیچ چیز جز قرآن و عترت، بر تن آدمی نمی آید، حتی اگر بپوشاند، زینت و پوشش برازنده ای هم برای او نخواهد بود.
شاید حقیقت عریانی آدمها در قیامت چنین است...
شاید با این تفاصیل، همه عریان نباشند...

یا ستار...

شریعتمداری
۲۷ آبان ۹۴ ، ۲۳:۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
بسم الله الرحمن الرحیم

قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدید (46، سبا)

اگر یار امام شدی، امام است و ماموم اش و قیام دو تایی...
و اگر نشدی، او همیشه فرد ِ قائم (عج) است...

آن هنگام که نصرت و فتح رسد، می بینی که انسانها فوج در فوج به دین خدا در می آیند
اما قبل از آن، فرض بر این نیست که فوج در فوج به یاری ِ قیام بیایند!

یک عالم ِ دو نفره...
تو و امام قائم...


شریعتمداری
۲۵ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله


میگفت: آدم اگر اسیر هم هست، مثل حضرت ملیکه -سلام الله علیها- باشد...هم خودش بر اسارتش واقف باشد و با جان و دل پذیرفته باشد، هم بداند ته این دربند بودن، رهایی ِ رسیدن به محبوبی است...


-----------


مگر بقیه ای را که دوست می دارید، چه چیزشان بیش از من است؟!

من که به اندازه کافی برای دوست داشته شدن، گناه همراه آورده ام!


انسان هیچ سلاحی ندارد، جز همین دعاها، همین اشکها، همین قلم...


کاش می رفتیم نجف، می رفتیم سامراء...

شریعتمداری
۲۴ آبان ۹۴ ، ۱۱:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله

رفته بودم جلسه بیوت نورانی، سوره مبارکه حدید...
ظاهرا نوبت من نبود بروم، جایگزین شدم در لحظات آخر، اما باطنا حتما نوبت خودم بوده! حضرت رفیق روی چه حساب و کتابی، ما را کلا خیلی درگیر جلسات نکرده است. تیمما و تبرکا یکی دو تا جلسه در کل چندماه داده است...آدم نمی داند بگوید خوشبختانه یا متاسفانه!

با اینکه اولین بارم نبود، اما از وقتی از در خانه شان بیرون آمدم، چند بار قصد کردم حال و هوای آن جمع را بنویسم...
حس آدمی که نشاط و فرح وجودش را زیر و رو کرده باشد...
تهش دیدم نمی توانم بنویسم...

فقط خواستم ثبتش کنم که خیلی عالی بود!
حضرت رفیق -همو که ما را خیلی حساب نکرده!- می گوید اگر تو یک وقت بالاخره به یک چیزی بگویی خیلی عالی -منظورش اینکه من به خیلی چیزها عالی نمی گویم!- یعنی خیلی عالی!

چقدر یک جمع همسایگانی که با اینکه در ظاهر و عادات زندگی هم الزاما شبیه هم نیستند اما حاضرند سر یک جلسه قرآن بنشینند و به دهانی گوش دهند که جای دخترشان است، با ارزش است...

چقدر عاطفه های جمع ساز بارفعت است...
چقدر رویت زنده شدن های گوش دهندگان به قرآن و احساس نیازشان بر بیشتر شنیدن، باشکوه است...

و چقدر قرآن معجزه عظیمی است...
الحمدلله برای سوره مبارکه حدید ِ جان...

شریعتمداری
۱۸ آبان ۹۴ ، ۲۰:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فرض می کنیم ما تعدادی تک تیرانداز در یک جمع توحیدی داشته باشیم، از این مرحله گذشته و تک تیراندازان به خوبی در حال انجام وظیفه باشند، سوالاتی که درباره ساختار آن جمع مطرح می تواند شود اینکه:

1- آیا تک تیراندازی به ساختار قائم به فرد بودن یک جمع یا جریان شباهت نمی یابد؟

2- چگونه بین سیستم تک تیراندازی و قائم بودن ساختار به قوانین و قواعدش به جای تک افراد- می توان تمایز قائل شد؟

به نظر می آید تک تیراندازها در بعد درونی ساختار یک گروه به عنوان امام ها و جلودارهای آن جمع شناخته می شوند که باید درصدد تکثیر تک تیراندازانی مانند خود و حتی بهتر بکوشند، اما در عرصه خارجی و بیرونی جمعشان و حضور در جامعه، به شکل اقلیت و تک فردهای موثر بروز می یابند.

خود تک تیرانداز باید به هر دوی این جایگاهش به خوبی واقف باشد. در غیر این صورت اگر بخواهد با حالت فردی در جمع داخلی بروز یابد یا انتظار داشته باشد حتما جمعی از افراد با او در حضورهای اجتماعی اش به قصد تک تیر زدن، همراه و پشتیبان شوند، مسئله مهمی را فهم و دریافت نکرده است و هر دو جایگاه را خراب خواهد کرد. َ هُوَ الَّذِى مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَاذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ هَاذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنهَُمَا بَرْزَخًا وَ حِجْرًا محَّْجُورًا(فرقان، 53)

تک تیراندازی در صورتی می تواند یک مدل موثر دیده شود که با نظام برکت در عالم ارتباط گرفته و ذیل آن تعریف شود: * تَبَارَکَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا (فرقان، 1)

تک تیرانداز در جمع داخلی باید درصدد تالیف گروهی هرچه بیشتر باشد. او مصداق عباد الرحمن است که یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا (فرقان، 63) می کنند.

تک تیرانداز در عرصه جهاد نرم در اجتماع یک آدم خیلی معمولی می نماید! استتار او جلوه نداشتن و به چشم دیگران نیامدن در عین کارآیی و انجام وظایف به صورت القایی و در پس زمینه است! کیاست و فراست او نمودش در چنین جایگاهی است: وَ قَالُواْ مَا لِ هَاذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَ یَمْشىِ فىِ الْأَسْوَاقِ  لَوْ لَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیرًا (فرقان، 7)

همچنین: وَ مَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکلُُونَ الطَّعَامَ وَ یَمْشُونَ فىِ الْأَسْوَاقِ  وَ جَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبرُِونَ  وَ کَانَ رَبُّکَ بَصِیرًا(فرقان،20) وَ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْ لَا أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلَئکَةُ أَوْ نَرَى‏ رَبَّنَا  لَقَدِ اسْتَکْبرَُواْ فىِ أَنفُسِهِمْ وَ عَتَوْ عُتُوًّا کَبِیرًا(فرقان،21)

مهمترین پیام تک تیرانداز به جامعه خود و وظیفه او نسبت به آنها این است که حق را از مهجوریت و ندیدن دربیاورد. پس ممکن است تک تیراندازی او به سمت دشمن همیشه نباشد! بلکه از جمله تیرهای حق او این است که توجه افراد را ولو به اندازه یک تک تیر، به سمت حق قرآن و عترت- جلب کند: وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلىَ‏ یَدَیْهِ یَقُولُ یَلَیْتَنىِ اتخََّذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا(27) یَاوَیْلَتىَ‏ لَیْتَنىِ لَمْ أَتخَِّذْ فُلَانًا خَلِیلًا(28) لَّقَدْ أَضَلَّنىِ عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنىِ  وَ کَانَ الشَّیْطَنُ لِلْانسَنِ خَذُولًا(29) وَ قَالَ الرَّسُولُ یَارَبّ‏ِ إِنَّ قَوْمِى اتخََّذُواْ هَاذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا(30)

تک تیرانداز با دو بال بشارت و انداز باید پیش رود. در فضایی که ناامیدی و غم جامعه را فراگرفته باشد، تک تیرهای بشارت او می تواند جمع را پیش براند: وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا(56)

بر برج نشستن و رصدهای تک تیرانداز، دارای یک نظام طولی در عالم ملکوت نیز هست که همین باعث می شود عمل یک نفر، یا یک تیر، بتواند انقدر موثر و روشنی بخش باشد: تَبَارَکَ الَّذِى جَعَلَ فىِ السَّمَاءِ بُرُوجًا وَ جَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَ قَمَرًا مُّنِیرًا(61)

نیکو استقرار یافتن های تک تیرانداز نکته اساسی در به هدف زدن های اوست، به نوعی که خود او راحتی در عمل به وظیفه اش هم داشته باشد: أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئذٍ خَیرٌْ مُّسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلا (فرقان،24) أُوْلَئکَ یجُْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبرَُواْ وَ یُلَقَّوْنَ فِیهَا تحَِیَّةً وَ سَلَمًا(75) خَلِدِینَ فِیهَا  حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَامًا(76)

تک تیرانداز دارای تیرهایی با نشان سلامت است و از آنها در برخورد با جاهلین و دست اندازی هایشان بهره می برد!: وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا (63) و مهم اینکه او باید بین جاهل و دشمن عدو- بتواند تمایز داشته باشد: وَ کَذَالِکَ جَعَلْنَا لِکلُ‏ِّ نَبىِ‏ٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ  وَ کَفَى‏ بِرَبِّکَ هَادِیًا وَ نَصِیرًا(31)

اما برای اینکه بتواند اهداف امامانه خود را پیش ببرد ممکن است کار تک تیراندازی اش را از یک جمع کوچک مانند خانواده خود شروع کرده و اینگونه از خدا بخواهد که: وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّتِنَا قُرَّةَ أَعْینُ‏ٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا(74)

با هدف امامت جماعتی از متقین، از یک نقطه کانونی کوچک که بیت او باشد شروع کرده، تک تیرهای توحیدی اش را در زوجیت و ذریه اش پرتاب می کند. این ویژگی ما را به سمت یک مدل کامل که حضرت ابراهیم (ع) به طور خاص دعاهای ایشان در سوره ابراهیم جهت جریان سازی توحیدی از نسل بابرکت ایشان- سوق می دهد.

کلا برای یافتن مدل تک تیراندازی در بین انبیاء اگر بخواهیم یک انتخاب موردی تر داشته باشیم، انبیایی که داستانی از آنها قبل از بعثتشان در قرآن آمده می توانند راهگشاتر باشند. یعنی دوره نوجوانی و حضور حضرت موسی (ع) در مصر که علیه فرعون شیعیانی داشتند و بعد از آنجا گریختند. و همچنین باز حضرت ابراهیم (ع) و دوران کودک و نوجوانی شان با برخوردی که با نمرود و بت شکنی ها و اقامه برهان در برابر قوم داشتند. ظاهرا سن بروز تک تیراندازی از همان اوایل دوره دوم رشدی و نوجوانی است! و برای تربیت در این زمینه از آن نقطه باید عملیات تربیتی را آغاز کرد.

تک تیرانداز باید بداند که همیشه تیرهایش به هدف نمی خورد! شکست جزء جدایی ناپذیر هر عملیاتی است. در زمان پیروزی و شکست، هردو، به نظام شب و روز و پشت هم بودن این دو، دقت کرده و برای هر دو حالت شکر داشته باشد: وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَ الَّیْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُورًا(62)

و حرف آخر اینکه خدا پشت تیرانداز است، اجر رو بر عهده خداست و توکل او رو به خدا:

قُلْ مَا أَسَْلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلىَ‏ رَبِّهِ سَبِیلًا(57) وَ تَوَکَّلْ عَلىَ الْحَىّ‏ِ الَّذِى لَا یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بحَِمْدِهِ  وَ کَفَى‏ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا(58) وَ کَذَالِکَ جَعَلْنَا لِکلُ‏ِّ نَبىِ‏ٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ  وَ کَفَى‏ بِرَبِّکَ هَادِیًا وَ نَصِیرًا(31)

و فریب پشت داشتن کافر در برابر خدا و پافشاری کافر بر مسیر خودش را نخورد تا در تک تیراندازی اش سست شود!: وَ یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُهُمْ وَ لَا یَضُرُّهُمْ  وَ کاَنَ الْکاَفِرُ عَلىَ‏ رَبِّهِ ظَهِیرًا(55) إِن کَادَ لَیُضِلُّنَا عَنْ ءَالِهَتِنَا لَوْ لَا أَن صَبرَْنَا عَلَیْهَا  وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً(42)

در نهایت اینکه با تدبر در سوره مبارکه فرقان با نظام تبارک و استخراج ویژگی های عبادالرحمن می توان به مدل تک تیرانداز نزدیک شد:

وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا(63) وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ قِیَامًا(64) وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ  إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا(65) إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَامًا(66) وَ الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُواْ لَمْ یُسْرِفُواْ وَ لَمْ یَقْترُُواْ وَ کَانَ بَینْ‏َ ذَالِکَ قَوَامًا(67) وَ الَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَرَ وَ لَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتىِ حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقّ‏ِ وَ لَا یَزْنُونَ  وَ مَن یَفْعَلْ ذَالِکَ یَلْقَ أَثَامًا(68) وَ الَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ کِرَامًا(72) وَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُواْ بَِایَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یخَِرُّواْ عَلَیْهَا صُمًّا وَ عُمْیَانًا(73)وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّتِنَا قُرَّةَ أَعْینُ‏ٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا(74)

 

نکته آخر اینکه دقت و یافتن نسبت بین صفات تک تیراندازی -که اصطلاحی جنگی در جهاد سخت است- با ویژگی های عباد الرحمن -بندگان خدایی که با پوشش رحمانیت خدایشان شناخته میشوند- بسیار جذاب بوده و نشان دهنده جمع اضداد در یک شیعه می باشد!

شریعتمداری
۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۴:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر
بسم الله

هر شبی را روزی است...
هر تاریکی‌ای، بالاخره با سپیده دمی شکافته شده و روشنایی فرا می رسد.

هر روزی را نهاری با ضحای نورانی،
عصری با عصاره ی دستاوردهای تلاش روزانه
و غروبی منتهی به شبی دیگر است...

تفاوت زندگی آدمها با هم را می شود با موقعیت سنجی روز و شب هرکس بدست آورد.
تفاوت زندگی ها ما آدمها با هم مهم نیست!

اگر من در شبم و دیگرانی در روز، اگر شبم را قدر بدانم، اگر شبم را "قدر" کنم، چه باک...
چون در پس این شب قدر شده، مطلع فجری است که بر شب نشین ها روح تازه شدن نازل و دمیده خواهد شد...
سوره قدر می خوانم.

اگر من در روزم، خدا را شکر بابت این همه بیّن بودن و روشنایی...
سوره عادیات می خوانم!
هرچند یورش بر دشمن، بر اساس اصل شبیخون است!
پس حتی می توان در شب هم چابک و باسرعت بود...
اگر در جمع قرار بگیری و با جمع پیش روی...



پانوشت1: همه این حرفها حق است. آدم حق را می گوید و انقدر می گوید، تا برای خودش ذکر و اثبات شود!
الحمدلله که قرآن، دست و پای غرغر کردن آدم را می بندد!!!!!!

پانوشت2: کاش می شد متنها از حالت نطق، به قول یا کلام تغییر سبک می داد...چطور می شود؟


شریعتمداری
۰۸ آبان ۹۴ ، ۲۳:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
کاش سر پیمان مان با امیرالمومنین بعد از غدیر مانده بودیم...

حیف این همه عمرها که فدای تو نمی شوند...

عمری که فدای تو نشود، تلف می شود و حرام...
بعید می دانم بهشتی را هم به ارث برد! و حتی اگر برد، چه فایده؟!
بهشت تو بودی که...

تو رفتی و ما بی پدر ماندیم...

چقدر ذکر یونسیه بخوانیم کافی است تا از دل نهنگ دربیاییم؟!

قرار ما این نبود...
همین.



شریعتمداری
۰۲ آبان ۹۴ ، ۲۱:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
بسم الله
دیروز شاهد صحنه ای بودم
که «علم» و «اضطرار توحیدی شدن به گسترش عالم» با بروکراسی اداری مذاکره کرد!
مذاکره خبیثانه ای نبود. یک جور معامله عاقلانه در جهت گسترش علم و به نفع مومنین بود...بروکراسی توفیق یافت ابزار بروز ِ علم و قرآن باشد.

اما خدایا! یک روزی را هم بیاور که بروکراسی اداری شعورش برسد به علم احترام بگذارد!
دست عالم را بگیرد، ببوسد...
او را فوق خود بنشاند...
بروکراسی اداری جلوی علم، تعظیم کند!
خود را بدهکار و طفیلی عالم بداند...

یا من تذل من تشاء و تعز من تشاء...
شریعتمداری
۲۹ مهر ۹۴ ، ۱۴:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر
بسم الله

محمدسجاد بعد از یک دعوای حسابی و خونین با یاسمین زهرا -هر دو 3-4 ساله- کلاس که تمام شده بود، پرید بغل آقای اخوت...

آقای اخوت: داشتی دعوا می کردی که...
محمدسجاد: برای اینکه "تو" حرف نزدی...
آقای اخوت: من که داشتم اینجا همش حرف می زدم!
محمدسجاد -با صدای بلندتر از قبل-: برای اینکه "تو" با "من" حرف نزدی...


لبخند معنادار استاد...


پانوشت: تیتر برگرفته از یک شعر فارسی با این مصرع عربی...
خطاب امیرالمومنین -روحی فداک- به حضرت زهرا -علیها السلام- وقتی در بستر شهادت بودند و ندای ایشان را پاسخ ندادند...

همه می دانند که چقدر احتیاج دارند پدر/مادر با او حرف بزنند...او را تواصی به حق و صبر کنند...
آدم، دیوانه می شود از سکوت آنها...یا حتی فقط تصور سکوت و بی توجهی شان...و هرچه پدر/مادر حقیقی تر، نیاز به مورد خطاب واقع شدن، شدیدتر و حیاتی تر...


شریعتمداری
۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۱:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

شب جمعه بر اموات امتتان هم سر می زنید حتما...
و حمدی نثارشان می کنید
فرموه اید اگر بر مرده خواندید و برخاست تعجب نکنید

تعجب می کنم اگر این جمعه که برخاستم هنوز مرده
مانده باشم!

از ما همین امیدها مانده...

پرستو نشدم حمد چهچه کنم

اما سینه سرخ،چرا...


الحمدلله

شریعتمداری
۲۳ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
بسم الله

چند روز دیگر باز شروع می شود...
اضطراب می گیرد آدم را...

آدم مگر چقدر توان دارد که برای بیست و چندمین سال، باز روضه بشنود؟!
خیلی طولانی شده همه چیز...خدایا!

کاش آدم به این روضه گفتن ها و شنیدن ها، دلش خوش نشود...
عصر عاشورا فکر نکند وظیفه ش را چشم هایش و سینه اش به خوبی انجام داده اند!


شریعتمداری
۲۱ مهر ۹۴ ، ۲۱:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
بسم الله

می گفت حالش شبیه آدمی است که یک ور پهلویش درد بکند، در حالیکه کج کج راه می رود و دستش به پهلوی راستش هست، دارد همه سعیش را می کند که راهش را پیدا کند، و هرچند کج کج اما برود.
می گفت بعضی وقتها از این غصه اش می گیرد که چرا نمی تواند سریع تر و قشنگ تر راه برود؟!
می گفت شاید تهش به خاطر همین کج راه رفتن ها با او حساب و کتاب کنند
شاید اصلا متراژ مسیر رفته را آنقدر ضریب ندهند که به حالش راه رفتنش بدهند
ما چه می دانیم...
قاضی، وجود دیگری است
و هر وقت اوضاع خیلی سخت می شد، می گفت شاید امشب، شب آخر باشد...
ما چه می دانیم...


شریعتمداری
۲۰ مهر ۹۴ ، ۲۳:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله

از معجزات خدا اینکه، قوای خیال و وهم را در انسان آفرید...
آنقدر که می تواند این قوا، آنچه نیست را هست جلوه دهد و آنچه هست را نیست بنمایاند!

خیال و وهم می توانند تمام واقعیات -اعم از خوشی ها و ناخوشی ها- که در زندگی هرکسی قدری وجود دارد، را از ضریب یک به صد برساند!

و در عوض آن حقیقتی که در زندگی تمام انسانها حتمی است ، چه بخواهند یا نخواهند، و آن اجل، مرگ، داوری حق در یوم الفصل، نیازمندی به معیاری برای زندگی در این دنیا و... را به ضریبی نزدیک به صفر تنزل دهد!

خدا انسان را حفظ کند که مخلوقینش در وجود ما، تمام توان های خدادادی مان، ملعبه شیطان نشود...
خدا انسان را از حس گرایی محض و در سجن ماندن نجات دهد...
خدا برای ما چنین مردگی را نپسندد...
الهی آمین
شریعتمداری
۱۷ مهر ۹۴ ، ۱۵:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله الرحمن الرحیم

کارت بانکم اخیرا منقضی شده است.
امروز موقع سفارش ناهار فهمیدم حتی انقدر پول ندارم که بتوانم چیز خاصی بخرم! از دوستی قرض کردم. بیش از نیازم بهم داد...یک اسکناس را پس دادم، نگرفت. گفت قابل ندارد.
دم خانه، بین داروخانه یا سوپری، دومی را انتخاب کردم. مامان چندتا چیز سفارش داده بود و من هی گفته بودم چشم! چند دقیقه بعدش زنگ زده بودم که راستی نه پول دارم، نه کارت! کدوم هاش اصلی اند؟!
از مابقی قرضم سفارشات خانواده را خریدم. هزار تومن تهش کم آوردم! هرچه گفتم یکیش را حذف کند، گفت قابل ندارد...گفتم پس می آورم. به امید لنگه کفشی در بیابانی چند جای دیگر کیف را گشتم، خبری نبود!

"چرا تا قبل از انقضا، یک کم پول نکشیدم بیرون؟!"

مثل هر انسانی که با یک اعتبار پر(نعمت ها، توان ها، عمر و...) دنیا می آید، تا وقتی اجلش رسد و زمان دسترسی به اعتبارش منقضی شود.
هر قدر از توان ها و زمانهای نقدش در دنیا بهره برده باشد، برده است...طوبی لهم.
مابقی مثل کارتی می شود پر از موجودی، اما بدون استفاده! بدون مهلت دسترسی!
وقتی دار ِ عمل درش بسته می شود و دار ِ عقبی رو می گشاید...

اللهم اجعل موتنا قتلا فی سبیلک و علی مله رسولک...


شریعتمداری
۰۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله


همیشه دلم می خواست یک کار بزرگ و کامل بطور جمعی انجام می دادیم که از شدت حسن و بهره داشتن، به به و چه چه ِ عالم برمی خاست! انقدر که موید به تایید خدا بودیم و نصر و فتح در پیش روی ما زودتر به مقاصدمان می رسیدند...

جلب توجه می کرد. نه از آن جنس جلب توجهی که اسمی از ما در جایی ش بماند، بلکه مهم توجه های مردم است تا به سمت آنچه که "باید" سوق می داد...ناس را پر از رغبت و نشاط و سرعت و حرکت می کرد. من و ما و آنها و همه را از تمام آن چیزهایی که"اسیر"شانیم غافل و به آنچه که باید می کشاند...


همیشه دلم می خواست مدرسه قرآن یک کلاس تربیت مربی داشت و مرا به عنوان معلم می پذیرفتند! می گفتند ما قصدهای بلندپروازانه ای داریم و تو هم به عنوان یکی از آنها که باید، انتخاب شده ای...احساس مامور شدن در یک ماموریت خطیر را می کردی و جمعی از مامورین بودیم که به سمت اهداف واحدی می شتافتیم...آنقدر که در آن قصد حق فدا شده و فتح عالم گیرش کنیم...


همیشه دلم می خواست یک چیز مکتوبی، کتابی، رسانه ای، نشریه ای، وبلاگی...چیزی داشتیم و در همه جا پخشش می کردیم...مخاطب های خواننده اش به تعداد عالم بود.

عالم را پر می کردیم که "حق" هست!

که زندگی این نیست که فعلا "هست"!

حاشا و کلا که دنیا را خدا برای چنین درهم برهمی که ما به دست خودمان برای خودمان ساخته ایم، خلق کرده باشد...


صدیق منشاوی صوتی دارد که پنجاه دقیقه سوره ای را در جمعی می خواند، وقتی از اوج صوتش می کاهد که صدق الله العلی العظیم را بگوید، آدمهای جمع آنقدر تشویق می کنند و مشتاق اند که اجازه نمی دهند تمام کند! باز چند دقیقه ای از شدت ترغیب و یالله گفتن ها، ادامه می دهد...

مثال بود. دلم می خواست توجه عالم شبیه این می شد...وقتی حق می شنیدند.


من تازگی ها فهمیده ام کسی که گرفتار ِ گرفتاری های خودش است هیچ گاه به بلوغ عطف با تمام عالم نمی رسد!

کسی که در درونش به جز آه و ناله های شخصی اش مجال شنیدن صدای دیگری از بیرون را ندارد، محکوم به ابرار نشدن است!

چگونه ناله مستضعفین را بشنود، وقتی ناله های خودش گوشش را بسته؟!


پناه بر خدا از در تنهایی زیستن و مردن...از توقف در طفولیت و ناراحتی های یک طفل...

بد مرگی است.

شریعتمداری
۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۰:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
بسم الله الرحمن الرحیم

از مزایای تالیف دو یا چند نفره در وبلاگ نویسی این است که برای "خود نویسی" کردن دیگر از رو می روی!

خصوصا در چنین روز عرفه مانندی...

انسان، باید در جمع با جهت مثبت قرار بگیرد تا نطق اش اصلاح شود...
الحمدلله


شریعتمداری
۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۳:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله

آن که جدل می کند، باب فهم را بر خودش می بندد...
با روشن شدن خودش، لج می کند و بخیل بر هدایت خودش می شود.

این مسئله، آنقدر بدیهی است که نیازی نیست الزاما حدیثی در تاییدش آورده شود!
بعضی اصل ها نسبت به خیلی دانستنی های آدم، نقش گردنه را دارد.
که اگر از آن بتوانی بگذری، نور علم بر قلب انسان تابیده می شود...

خدا کند آدم از این تنگه ها بگذرد...
وگرنه این رفتن ها و آمدن ها چه فایده دارد...


شریعتمداری
۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله الرحمن الرحیم

سوره مبارکه واقعه، تمامی انسان های عالم از اولین تا آخرین را در سه دسته تقسیم بندی می کند.
جذابیت این تقسیم بندی در دو گروه کردن ِ عاقبت بخیرین است.

اصحاب یمین در مسیری کاملا مخالف با اصحاب شمال، بوده و راست گزین هایی بوده اند که جزایشان بهشت است.

اما دسته السابقون السابقون، با تاکید دوباره بر سبقت شان، نه تنها در جهت درستی حرکت داشته اند بلکه چنان از مولفه سرعت و سبقت بهره داشته اند که متنعم از بهشتی بی حد و حصر، بدون محدودیت هستند.

نکته کاربردی اینکه:
اگر خود و کارهایتان را در مسیر حق و قرآن قرار داده اید، حالا دیگر وقت سرعت و سبقت است!
مسئله شیطان با شما در درجه بعد از جهت، در سرعت سیر و صیر در آن مسیر است!

تنها شری که از ناحیه القائات شیطان به شما می تواند برسد، نوعی از وسواس خناس است تا سرعت رسیدن را کُند کند.
شیطان را نفرین کن و پوچی باطل را باور کن!

سطح توقع و آرزوهایت را بالا ببر...
بهشت، جزای تمام انسان هاست...اینکه چیزی نیست!
اما هم نشینی و هم درجگی با اولیاالله، تنها نصیب پرسرعتان ِ پیرو السابقون السابقون می شود...


شریعتمداری
۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
بسم الله

علم در عالم، از جنس فهم های گزاره ای است...
از همین رو، مومن عالم حتما اهل قلم است...
و نه هر اهل قلمی، مومن یا عالم یا جفتش باشد!

البته شاید کاتب مومن، نوشته ها را در اختیار عموم قرار ندهد، اما حتما چیزی از جنس کتابت گزاره های حقیقی در خلوت درون خودش با خودش -و در واقع خودش با خدایش-، دارد.

می فهمد، می نویسد، به آنچه خود ضامن فهم آن است عمل می کند، غلط های احتمالی اش را رفع می کند، دوباره می فهمد، می نویسد و این بار در مرتبه ای بالاتر، باز عمل می کند...و باز...چرخه ای تا بی نهایت...

اگر قابلیت ثبت و کتابت گزاره های حق، متن های ماندگار و...در ما کم شد، یعنی یک جای زندگی مان حتما عیب کرده است...

درد، نقطه جوشش احساس نیاز به فهم است...
درد ِ حس جهل در درون خود و در خودی به گستردگی ناس..

کسی که نمی تواند بنویسد -چه در ظاهر یا چه در خلوت درون خود- یعنی زندگی اش شلوغ تر از این حرفهاست که احساس نیازی به حق و فهم آن، در او زنده شود.
باید فضولات زندگی اش را بزداید، انواع لهو و لعب و غفلت ها...

بهترین نویسنده ها، بهترین شنونده ها هستند. اولین قدم برای نوشتن، خلوت کردن زندگی از مخلفات و فعال کردن قوای سمع ِ حق است...و شاید همین حکمت معجزه رسول خاتم -روحی فداک- باشد که از جنس کتابت و قرائت است.

ما هیچ چیز از خودمان ابداع نمی کنیم برای نوشتن! در عالم هیچ چیز نگفته یا تازه گفته ای وجود ندارد! عالم، مبین خلق شده است و برهان! اما بر حسب نیاز من، بر من می خوانند و من می فهمم و بازگویش می توانم کنم تا دیگران هم‌‌نیاز هم به آن دسترسی یابند...

بهترین نویسنده ها، دو گوش باز دارند که آنچه بر آنها خوانده می شود را بازگو می کنند! و عجیب تر اینکه از محتوایش دچار تعجب شده، اما از وجود خود هیچ گاه دچار عجب نمی شوند! چون می دانند، تنها گوشی بودند که شنیده اند و این را دیگری بر آنها خوانده است...

سوره حاقه، از این حالت به اذن واعیه که ملازم ذکر پذیری است، اشاره می کند:
لِنَجْعَلَهَا لَکمُ‏ْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ(12)

خدایا ما را از این مردگی ها نجات بده و زنده مان بگردان...
الهی آمین.


شریعتمداری
۰۸ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر