برداشتی آزاد از تدبر ادبی
بسم الله. . .
آ اَ بِ مُ ه او. . .. . حرکات دست و صورت رسید به صداهایی گنگ و نامفهوم و اشاره ها بیشتر و مشخص تر تا رسید به آب
و خداوند کلمه را آفرید
کلمه آمد تا میان انسان و حقیقت هستی ربطی حقیقی برقرار کند و شد آن زمان که علَّمَ الادمَ اسماء کلَّها نازل شد. اما به چند آمدن ماه و رفتن خورشید؛ کلام شد زبان. همان زبانی که با کج و کوله شدن صورت و حرکات دست و زبان ساخته شده بود.
مسلمان ها هم افتادند در دور این تکامل میمون وار و از آن کلید حقیقت عالم، ساختمانی ساختند عریض و طولانی و یادشان رفت علم اسماء مال آدم بود. مال همه آدم ها نه جادوگرها و شیاطین. هرچند اصلش را علما ربّانی حفظ کردند یادشان رفت جاری شدن حقیقت آیات فاصله ای ندارد با جاری شدن در جان ها و رفت پشت رف های طولانی کتابخانه های علم لغات و معانی و بیان
و این قصه سر دراز دارد اما تتمه ای برای شیفتگان یا منزجران از زبان آن هم کلام عربی:
می گویند عده ای در سفر بودند و در هنگام صبح اختلافی شد بینشان که وقت نماز صبح شده یا نه. میرزا جواد آقا اشاره ای کردند به آسمان و گفتند وقت نماز شده، مگر نمی بینید فرشتگان شب بالا می روند و فرشتگان روز فرود می آیند
و بعد فرمودند: این حداقل چیزی است که یک مومن(؟) می بیند!!!