کوثر

سرگشتگی در قاموس ماست؛‌ چون عاشقانی هستیم از دیار سلمان(ره)

کوثر

سرگشتگی در قاموس ماست؛‌ چون عاشقانی هستیم از دیار سلمان(ره)

بسم الله مجریها و مرسیها
یا بنی! ارکب معنا...

طبقه بندی موضوعی

نویسندگان

بسم الله النور

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها


تدبر پلی است میان قرآن و امام، برای دیدن هر یک در آینه دیگری و از این­ رو وقتی از روش های تدبر سخن می­ گوییم، در حقیقت، قرآن می­ گوییم در وجهی دیگر.

اگر آنچه عرض شد را بپذیریم، یعنی اذعان داریم خروجی هر کلاسی با موضوع تدبر در قرآن، باید کنار رفتن پرده­ ای میان ما و امام باشد؛ برای رویت امام و نزدیکتر شدن به جلوه­ ای از  ایشان.

اما اگر این­گونه نشد یعنی در کلاسی با عنوان تدبر حاضر شدیم و چنین خروجی­ ای برایمان اتفاق نیفتاد؛ آن وقت ...؛ شک نکنیم که در کلاس تدبر نبوده­ ایم.


بسم الله الرحمن الرحیم

کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُواالأَلبابِ(ص/29)

صدق الله العلیّ العظیم

خانزاده
۰۱ مهر ۹۵ ، ۱۶:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

بسم الله النور

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها


جنگ صفین را که مرور می کنی؛ یکی از لحظات معروفش آن لحظه ای است که امامعلیه السلام، جناب مالک را فراخواندند و ایشان بدون درنگ بازگشتند و...

...

همه مان به اینجای قصه که می رسیم جناب مالک را می ستاییم، برای این همه ولایت پذیری؛ برای این همه چشم به دهان امام داشتن؛ برای این همه ...

همه مالک اشتر را فرمانده ای می دانیم بی بدیل، برای امیرالمومنینعلیه السلام؛ یار و یاوری که امام برای مشاوره به دنبالش می فرستادند؛ نه از آن رو که به مشاورت او نیازی داشتند، از آن رو که شأن مالک را به رخ بکشند و ...

...

هیچکس به بازگشت جناب مالک به فرمان امام در صفین که می رسد، لحظه ای به این فکر نمی کند که خب، آنچه ما از جناب مالک می بینیم و می گوییم، مالک از وجه امام است...

اما

مالک در وجه یک شیعه، یک یار مخلَص، در این درجه از محبوبیت در نظر امام، ...، مالکِ عاشقِ امیرالمومنینعلیه السلام؛ مالک در این وجه، چه حالی داشت در حین بازگشت؟!

بر مالک چه گذشت وقتی شنید امامش، در اضطرار، او را می خواند؟! چه گذشت بر او وقتی دید نااهلان، امامش را دوره کرده اند؟! چه گذشت بر او وقتی امیرالمومنینعلیه السلام را چنان بی تاب برای متقاعد کردن (به اصطلاح) یارانش دید؟! چه گذشت بر او ...

بر مالک چه گذشت در صفین؟!

....

و نکته ظریف قصه همین جاست که چرا هیچ وقت به این طرف قصه توجه نمی شود؟! چرا هیچ کس از حال مالک نمی پرسد؟! چرا همه مالک را با امیرالمومنینعلیه السلام و از وجه امیرالمومنینعلیه السلام می بینند؟!

چون ...

چون اصلا مالک ی نیست؛ مالک از همان روز که با علی شد؛ علی شد ...

حالا که همه علی است؛ می خواهی چه بشنوی از فرمانده علیعلیه السلام جز امر علیعلیه السلام؛ جز اجابت امر علیعلیه السلام؛ جز ... جز علیعلیه السلام.


السلام علیک یا امین الله فی ارضه ...

خانزاده
۲۹ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر
بسم الله الرحمن الرحیم

چه بسا ارتباط با آنان که حیات دنیوی شان منقضی شده و حیات اخروی را به طور مطلق پیش می برند، آسان تر باشد...

بسته به اینکه ما زندگان در حیات دنیوی، چقدر توامان حائز حیات اخروی هم باشیم...


اینکه بتوان با مردگان در دنیا و حیات مندان در برزخ، چنان زیست که گویی زنده اند، یعنی فرد توانسته حیات اخروی را موازی و به حالت آسمانی بر فراز ارض حیات دنیوی اش، برپا کند...

مرگ، یک آیه است برای بازماندگان...

و آیه، نشانه ای در دنیاست تا با نظر در آن وجه حیات ممتد و باقی ِ اخروی برای هر آنچه حیاتی دنیوی دارد را، بتوان مشاهده کرد.



بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فىِ الاَْخِرَةِ بَلْ هُمْ فىِ شَکٍ‏ّ مِّنهَْا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ(66)
وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَ ءِذَا کُنَّا تُرَابًا وَ ءَابَاؤُنَا أَ ئنَّا لَمُخْرَجُونَ(67)
لَقَدْ وُعِدْنَا هَاذَا نحَْنُ وَ ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ(68)
قُلْ سِیرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کاَنَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ(69)

قُلِ الحَْمْدُ لِلَّهِ وَ سَلَامٌ عَلىَ‏ عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَى ءَاللَّهُ خَیرٌْ أَمَّا یُشْرِکُونَ(59)

وَ قُلِ الحَْمْدُ لِلَّهِ سَیرُِیکمُ‏ْ ءَایَاتِهِ فَتَعْرِفُونهََا وَ مَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(93)

-سوره مبارکه نمل-


شریعتمداری
۲۶ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها


برای مطالعه این متن بهتر است ابتدا دو مطلب زیر مطالعه شوند:

او نگران عاقبت ما بود

حاشیه ای بر متن «او نگران عاقبت ما بود» از سرکار خانم شریعتمداری


و اما بعد...

رسم مسلمانی و شیعه بودن برای همه ما از غدیر شروع می­ شود. آن روز که دست امیرالمومنینعلیه­ السلام بالا برده شد و رسولصلوات الله علیه خطاب به همه عالَم تا قیامت، فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه».

حالا هر یک از ما، در هر زمان و مکانی، بخواهیم به رسم اسلام درآییم باید از غدیر شروع کنیم. غدیر یعنی حالا امیرالمومنینعلیه­ السلام برای ما قرآن می­ خوانند؛ حالا امام­ مان خطاب به ما می­ فرمایند:

«أَن لَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا اللَّهَ  إِنّىِ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ(هود/26)

یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیرُهُ  إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُفْترُونَ ؛ یَاقَوْمِ لَا أَسئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا  إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ الَّذِى فَطَرَنىِ أَ فَلَا تَعْقِلُونَ ؛ وَ یَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُم مِّدْرَارًا وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلىَ‏ قُوَّتِکُمْ وَ لَا تَتَوَلَّوْاْ مجْرِمِینَ(هود/ 50 تا52) 

إِنىّ‏ِ لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ  ؛  فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ  ؛  وَ مَا أَسَْلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ  إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ‏ رَبّ‏ِ الْعَالَمِینَ  ؛  فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ(شعراء/107 تا 110)  و ........»

و حالا ما باید  تکلیف­ مان را مشخص کنیم که در کدام جبهه هستیم!

تکلیف­ مان که مشخص شد، یعنی :

یا امام را پذیرفته­ ایم که در آن صورت، قرآن را از زبان امام خواهیم شنید و آن وقت با قرآنِ امام می­ رویم تا نقطه بای بسم الله الرحمن الرحیم.

یا امام را نمی­ پذیریم که در آن صورت هم قرآن می­ شنویم؛ اما قرآنی که می­ شنویم از امام نیست و در نتیجه ما را می­ برد تا عالِم شدن صِرف؛ تا علم روی علم گذاشتن مثل اینها:

1. «سدیر صیرفی می‌گوید:

نزد امام صادقعلیه السلام رفتم و به عرض رساندم که: به خدا سوگند خانه نشینی برای شما روا نیست!

فرمود: چرا ای سدیر؟

گفتم: چون دوستان، شیعیان و یاران شما فراوانند. به خدا اگر امیرمؤمنان به اندازه شما شیعه و یاور داشت، ابوبکر و عمر در بردن حق او طمع نمی‌کردند.

فرمود: ای سدیر، به نظر می‌رسد که چه مقدار باشند؟

گفتم: صد هزار.

فرمود: صد هزار؟

گفتم: دویست هزار.

فرمود: دویست هزار؟

گفتم: آری و نیمی از دنیا.

امام در پاسخ، سکوت اختیار کرد و پس از چند لحظه فرمود: ممکن است که با هم به ینبع برویم؟

گفتم: آری.

فرمود تا یک الاغ و یک استر را زین کنند.

من پیشی گرفتم تا سوار الاغ شوم، فرمود: ای سدیر، ممکن است که الاغ را به من واگذاری؟

گفتم: استر زیباتر و آبرومندتر است.

فرمود: الاغ برای من آسانتر است.

آن حضرت بر الاغ و من بر استر، به راه افتادیم تا وقت نماز رسید.

فرمود: ای سدیر، پیاده شویم تا نماز بخوانیم.

سپس فرمود: اینجا زمین شوره‌‏زاری است که در آن، نماز روا نیست.

حرکت کردیم تا به زمین قرمز رنگی رسیدیم؛ حضرت به جوانی که چند بزغاله را شبانی می‌کرد، نگاه کرد و فرمود: به خدا سوگند، اگر من به اندازه شماره این بزغاله‌ها یاور داشتم، سکوت برایم روا نبود!

او می‌گوید: پیاده شدیم و نماز خواندیم. آنگاه که از نماز فراغت پیدا کردیم، متوجه بزغاله‌ها شدم، آنها را شمارش کردم؛ 17 تا بیشتر نبودند.»

2. «در زمان امام صادقعلیه السلام یکی از یاران خراسانی به نام سهل خراسانی خدمت ایشان می رسند و حین گفتگو، مکرر از ایشان سوال می کند که آقا چرا قیام نمی فرمایید؟!! چرا تشکیل حکومت اسلامی نمی دهید؟!

حضرت سعی می کنند با سکوت و لبخند از کنار این موضوع بگذرند؛ تا اینکه شیعه خراسانی اصرار می ورزد که : "آقا چرا ... ما که هستیم! ..." و کم کم اعتراضش تندتر می شود که : "با این که حق خلافت و رهبری از آن شماست، و با این که ــ فقط در خراسان ــ صد هزار شیعه طرفدار و شمشیر زن دارید، چرا نشسته اید و قیام نمی کنید؟"

در این گیر و دار، امام صادقعلیه السلام از کنیزشان می خواهند که تنور را روشن کند و بعد، بی مقدمه به سهل می فرمایند: برو و داخل تنور بنشین!

سهل می ترسد و می گوید: آقای من! مرا به آتش عذاب مکن. از من بگذر که خدای از تو بگذرد.

امام دیگر چیزی نمی­ گویند تا اینکه در همین احوال، هارون مکی که مومنی وارسته و از یاران امام بود وارد می­ شود. امام به او می­ فرماید: کفش هایت را کناری بگذار و وارد تنور آتش شو و در آن بنشین!

هارون مکی، بی درنگ، داخل تنور داغ می­ شود و در آن می­ نشیند.

 پس از ورود هارون به تنور، امام، مدتی با سهل خراسانی صحبت فرموده و از اوضاع و احوال خراسان جویا می­ شوند و در این میان به گونه­ ای سخن می­ گویند که گویا از سهل هم بیشتر و بهتر بر مسایل خراسان واقف هستند. پس از آن به وی می­ فرمایند: برخیز و داخل تنور را نگاه کن!

سهل بلند می­ شود و به تنور نگاه می­ کند و می­ بیند که هارون مکی با آرامش تمام در میان آتش نشسته است.
آن گاه امام می­ فرماید: در خراسان چند نفر (شیعه)  مثل این مرد دارید؟

سهل عرض می­کند: سوگند به خدا، حتی یک نفر هم، این طور نداریم.»

و ... و این در حالی است که امام صادقعلیه السلام، فقط قریب چهار هزار شاگرد، در مجلس درس خود داشتند....

و ....


امام، جلوه تام خداوند در هستی است و همان گونه که خداوند رزقش را از هیچ موجودی، حتی کفار دریغ نمی­کند؛ امام نیز از هیچ رزقی، به هیچ موجودی دریغ نمی­ کند حتی اگر آن رزق، قرآن باشد و آنکه آن را طلب کرده، یار ایشان نباشد؛ گرچه پایان آن جز «لا یزید الظالمین الّا خسارا» نیست.

فکر می­کنم تا اینجا تقریبا پاسخ همه سوالات داده شده باشد، و اگر نه، حداقل مشخص شده که آنچه از آن به «دور» تعبیر می­ کنید اصلا امکان وقوع ندارد؛ چون تا امام را نپذیریم اساسا قرائت قرآن آغاز نمی­ شود.

اما در باب رویت عینی امام و غیبت و ظهور و الهام و ... ؛ وقتی در غدیر، ما را به امام رساندند و فرمودند قرآنِ با امام بخوانیم یعنی باید دست در دست امام زندگی کنیم؛ از این رو اگر از غیبت امام صحبت می­ شود نه اینکه امام، ظاهر نیستند یعنی عالَم، جلوه امام نیست، یعنی عالَم نتوانسته تجلی امام شود و نشان، از او داشته باشد، یعنی نظام امامتِ حاکمِ بر عالَم، عیان نیست.

اگر قرار است ظهور رخ دهد؛ نه اینکه در ظهور، امام از جایی دور می­ آیند و ما به رویت عینی امام می­ رسیم، یعنی ما همه، جلوه امام شده­ ایم و عالَم می­ رود که جلوه تام امام شود و این­گونه هستی از هم می­ پاشد برای آنکه «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْءَانَ عَلىَ‏ جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ  وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (حشر/21)».

این یعنی ما همین حالا در حال رویت عینی امام هستیم؛ و با همین چشمان ظاهری، امام را می­ بینیم؛ و با همین گوش­ های ظاهری، امام را می­ شنویم؛ که اگر جز این بود، مگر می­ شد بر ولایتِ فقیه­ ی، به عنوان نائب امام، یقین کرد؟!! ولیّ­ ای که به اذن امام، ولایتش بر ما، چون ولایت امام بر ماست. اگر امام را ظاهر ندانیم و فقط بر اتصال به او از طریق الهام تکیه کنیم، چگونه می­ توانیم چنین ولایتی را از ولیّ فقیه بپذیریم؟! و ....

نکته مهم این جاست که همان­گونه که امام، جلوه خداست و ما خدا را با امام می­ بینیم؛ امام هم در عالَم، با جلوه­ اش قابل رویت است یعنی از اساس، دیدار عینی امام، دیدن این جلوه است. وقتی امام می­ بینیم، نمی­ گوییم خدا را دیدیم، اما حقیقت این است که خدا را می­ بینیم و از این­ رو:

«...وَ مَا ءَاتَئکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهَئکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا... (حشر/7)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً (نساء/59)».

اگر امام را با جلوه­ اش نبینیم؛ خدا را هم با جلوه­ اش نخواهیم دید....

و جلوه امام در عالَم:

«امام مهدیعلیه السلام: وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِم‏ (بحار؛ج53،ص181)»

.........

«أَ کاَنَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلىَ‏ رَجُلٍ مِّنهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبهِمْ  قَالَ الْکَفِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُّبِینٌ(یونس/2)»

.........

و السلام


پ.ن:

برای واضح تر شدن بحث و در پاسخ به سوالات دوستان در بخش نظرات متن قبلی(حاشیه ای برمتن ...) نگاشته شد. ان شاءالله که موثر افتد.

خانزاده
۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر

بسم الله النور

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها

«بزرگترین فسخ عزم در عالم در نظام امامت رخ داد...خداوند نظام امامت را پسندید تا انسانها همگی در پرتوی اتصال و امنیت آنها رشد کنند و به کمال انسانی شان رسند، اما اراده همان خدا بر این قرار گرفت که به جز معدودی از سالهای دنیا، بقیه این نظام امامت بر پایه رابطه ای غیر ظاهرانه با شیعیان آنان ادامه یابد...

هر نعمتی در عالم، سرّی در خود پنهان دارد...و سرّ نظام امامت، امکان اتصال به ایشان بدون دیدار ظاهری است.»

این، قسمتی از متن «او نگران عاقبت ما بود» است که توسط خواهر عزیزم خانم شریعتمداری نوشته شده و در تاریخ 19 شهریور ماه جاری در همین وبلاگ منتشر شده است. درباره بخش آخر مطلبشان چند نکته به نظرم رسید که به صورت بسیار اجمالی عرض می­کنم تا توسط خود ایشان یا سایر بزرگواران، تصحیح یا تکمیل شود.


اگر این جمله «... اراده همان خدا بر این قرار گرفت که به جز معدودی از سالهای دنیا، بقیه این نظام امامت بر پایه رابطه ای غیر ظاهرانه با شیعیان آنان ادامه یابد...» بر این استدلال گفت شده که اراده همه ما حتی در هنگام گناه، در طول اراده خداوند می باشد، قابل پذیرش است؛ اما اگر منظور این است که بنای خداوند در نظام امامت، این بوده که امام در برهه­ ای از تاریخ هستی ظاهر نباشد، این جمله قابل پذیرش نیست؛ زیرا هم او، همیشه امام و رسول فرستاده و بعد از طریق امام، کتاب را بر مردمان خوانده است.

امکان زندگی در عالَم بدون دیدن ظاهری امام امکان ندارد؛ چون در اینصورت نمی­ توان از کتاب بهره برد. کتاب بدون امام نازل نمی­شود؛ که کتاب، اصلا از روی امام نوشته شده و ... و مگر ممکن است خداوند ما را بیافریند و به حال خود، رهایمان کند؛ بدون نقشه و راهنما، بدون کتاب؟!!

امام همیشه و در همه حال دیده می­شود؛ همه ما امام را می­بینیم؛ وگرنه در روز قیامت حجتی داریم برای تک تک اشکالاتمان، که امامی نبود که نشانم دهد چه کنم؛ امامی نبود که کتاب بر من نازل شود؛ امامی نبود که ... .

ممکن است برخی در این میان بگویند، روایات اهل­ بیت امکان دیدن آنها را برای ما میسر می­کند؛ اما حقیقت این است که اگر اینگونه بود، غدیرخم­ ی لازم نبود و عالَم با همان­ که صحابه از سیره رسول خداصلوات­ الله علیه نقل می­کردند و قرآنی که در دستان ماست، به صلاح راه می­ یافت؛ اگر اینگونه بود، حضرت ختمی مرتبت، نمی­ فرمودند: «انّی تارکٌ فیکم الثِّقلَین کتاب اللهِ و عترتی ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض»، و ما را به کتاب و سیره­ شان رهنمون می­ شدند و ... .

قرآن را باید امام برای ما بخواند. قرآنی که امام نخواند، قرآنی نیست که رسول­مان برای ما به ودیعه نهادند و این یعنی باید بتوان امام را با همین چشمان ظاهری دید، باید بتوان صدایشان را با همین گوش­های ظاهری شنید و ...؛ تا بتوان قرآن خواند.

شاید برخی بگویند اتفاقا مشکل امروز بشریت همین است که امامش ظاهر نیست و همه استضعافش هم همین امر بوده و منتظر است که امامش ظاهر شود و ... .

اگر این را بپذیریم یعنی بر هیچ­یک از ما، تا زمانی که امام ظاهر شوند، هیچ حرجی نیست و همه­ مان حجتی برای اشتباهاتمان داریم؛ چون وقتی امام نیست، قرآن هم نیست؛ و این یعنی خدا ما را رها کرده، همانگونه که مشرکان می­گویند.

فرض بر اینکه بپذیریم امام عالَم، ظاهر نیست؛ از کجا باید امامی که ندیده­ ایم را بشناسیم تا ظاهر ببینیمش؟!! این امام نادیده و ناشناخته را چگونه باید پیدا و ظاهر کنیم؟!!

و ...

همه آنچه عرض شد برای بیان این نکته است که

سرّ نظام امامت این است که عالَم باور کند وجه­ اش به روی امام است؛ باور کند امامش را می­ بیند؛ باور کند امامش را می­ شنود؛ باور کند امامش ظاهر است.

سرّ نظام امامت این است که باید همیشه امام را به چشم ظاهر دید؛ وگرنه نظام شیعه معنایی ندارد.

سرّ نظام امامت این است که «غیبت امام» به معنای ظاهر نبودن امام نیست.

خانزاده
۲۰ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۶ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

یه بار یکی از دوستانم که مصائبی بر او و زندگیش وارد شده بود، میگفت وقتی ناراحت است بهش میگویند قرآن بخوان تا جواب سوالت را پیدا کنی. بعد چون حالش مضطرب و پریشان بود، طبیعتا هرچه میخواند آیات جهنمی اش را به خودش نسبت می داد! یا اصلا جوابی نمی یافت! سوره ضحی و انشراح را داشتیم می خواندیم و برایش سوال بود چطور ممکن است خدا انسان را شرح صدر دهد، انسان را از محرومیت ها نجات دهد و...دنبال جوابهای رایج هم نبود..


گفتم قرآن برای خواندن موقع ناراحتی ها نیست فقط. قرآن را باید مستمر خواند تا اتفاق دیگری بیفتد. آدمی که قرآن را مستمر میخواند "ساختار منطق" اش تغییر میکند.

بزرگترین تغییر جهت در تفکر انسان با قرائت قرآن اتفاق می افتد و این خود اصل معجزه کلام الهی در مواجهه انسان است...که چقدر کلام حق بر انسان موثر میتواند باشد که تمام زخمهای واقعی و توهمی را التیام داده، انسان را بلند کرده، و مبعوث به سبیلی میکند که برای آن آفریده شده است.

شاید مهمترین ویژگی در ارتباط با قرآن یکی استمرار است با "دل خوش" و دومی تسلیم...


تسلیم اولیه اینکه سوالهای متعددمان که تا به حال جواب داده نشده اند را بذاریم پشت در بهشت قرآن و بعد بی سوال های همیشگی مان واردش شویم. آنگاه او خود سوالات حقیقی را به ما می نمایاند و جواب هایش را نیز...

اولین طهارت تفکر، رها شدن از سوالاتی است که جوابی ندارند! تا سوالات حقیقی ریشه بدوانند و جوانه بزنند...

نشانه این سوالات هم این است که سالهاست بهشان فکر شده، درباره شان با دیگران بحثهای زیادی شده اما قانع نشده ایم... شیطان گاهی هم با سوالات انحرافی مومنین را آزار میدهد...


بسم الله الرحمن الرحیم قل اعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس من شر الوسواس الخناس الذی یوسوس فی صدور الناس من الجنه و الناس

 

شریعتمداری
۱۹ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فقط خدا می داند حضرت زینب کبری سلام الله علیها، چقدر از بی امام شدن یک عالم و عاقبت چنین عالمی با غیبت طولانی موعود تا زمان ظهور، ناراحت بودند...

فقط خدا می داند ایشان بر حال در استضعاف مانده عالم به خاطر ظلم به خود و به غیبت در آوردن امامان ظاهر یا حاضر بعدی، چقدر مصداق لعلک باخع نفسک الا یکون مومنین بودند...

 

قضیه فراتر از یک رابطه خواهر و برادری عاطفی و حتی مظلوم واقع شدن اهل بیتی تکه تکه شده با قتلی فجیع بود...

 


حضرت سیدالشهداء -اروحنا فداک- بیش از ما بر قتل خودشان نگران بودند!

وقتی امامی می داند به واسطه قتلش، جامعه انسانی چه سالهای درازی باید تاوان امام نخواهی اش را پس دهد، چقدر پسرفت میکند از دوران صدر اسلام، چقدر باید توبه کند، بسازد و دوباره برگردد...چقدر ظلمها خواهد شد بر اقلیت شیعیان راستین این دورانها...چقدر امام آخر، در غربت غیبت خواهد ماند...

چقدر دانستن ِ همه آنچه می دانستند در عین طمانینه شان در رفتن به قتلگاه، عظیم است...


بزرگترین فسخ عزم در عالم در نظام امامت رخ داد...خداوند نظام امامت را پسندید تا انسانها همگی در پرتوی اتصال و امنیت آنها رشد کنند و به کمال انسانی شان رسند، اما اراده همان خدا بر این قرار گرفت که به جز معدودی از سالهای دنیا، بقیه این نظام امامت بر پایه رابطه ای غیر ظاهرانه با شیعیان آنان ادامه یابد...

 

هر نعمتی در عالم، سرّی در خود پنهان دارد...و سرّ نظام امامت، امکان اتصال به ایشان بدون دیدار ظاهری است.



شریعتمداری
۱۹ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


از ویژگی های مواجهه صحیح با یک "آیه" -منظور فقط آیات قرآن نیست، بلکه تمام آیات تکوینی در آفاق و انفس- رغبت یافتن و شوق به وارسی و مرور بارها و بارهای آن است...


به همین دلیل، محبت در انسان شکل می گیرد!

محبت در جهت صحیح، محصول وارسی و مرور مکرر چیز/کسی است که آیه ای از آیات خداست...

و مصداق تام آن، انبیاء و اولیاءالله هستند که آیت الله اند...


وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ إِنَّهُ خَبیرٌ بِما تَفْعَلُونَ (88)

وَ قُلِ الحَْمْدُ لِلَّهِ سَیرُِیکمُ‏ْ ءَایَاتِهِ فَتَعْرِفُونهََا  وَ مَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(93)

-سوره نمل-


پ.ن. واژگان کلیدی جهت مداقه در این موضوع: آیه، مرّ، سیر، معرفت، رویت.

آیه تیتر: سوره یوسف، 105.


شریعتمداری
۱۳ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


هر قدر ما برای خودمان و دیگران متصل بهمان نگران ایم...

امیرالمومنین -روحی فداک- بیش از این، نگران ِ شیعیان و محبین شان اند...

امام، فعال مایشاء است...هر آنچه اراده کند، می شود...

اراده و کلام او، جلوه امر کن فیکون خداست...


خودمان و جمیع دیگران ِ اموات و احیاء مان را به ایشان می سپاریم...در پناه ایشان...

که او امان خدا بر روی زمین و حجت خدا بر بندگانش است...


السلام علیک یا امین الله فی ارضه و حجته علی عباده...

الحمدلله بر وجود ِ شما!


وجودی که هر شکی را تبدیل به یقین

و هر اضطراب و اضطراری را تبدیل به طمانینه و امنیت می کند...


سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی...




شریعتمداری
۱۱ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


یک بار رفته بودیم دیدن همین دوست مرحومه‌مان... آن موقع در دوره نقاهت یک بیماری بود. داشت تعریف میکرد که در یک بازه زمانی کوتاه، چقدر اتفاقات غیرمترقبه، بیماری و ابتلائات برای او و خانواده رخ داده است، انقدر که حتی شیرینی اتفاقات مبارک را هم تلخ کند.

حالا می بینم 29 سال زندگی در دنیا در برابر ابدیت آخرت، هیچ است...چیزی شبیه به عدم. لم یکن شیئ مذکورا...حالا هرطور که میخواهد بگذرد...

طبیعی است وقتی اجل عمر انقدر کوتاه است، همه آنچه باید جمع کرد و برد، آنچه باید یاد گرفت و تصدیق کرد، آنچه باید دید و حمد کرد با سرعت و فشار زیادی رخ دهد...

راستش اینکه حتی صد سال زندگی در دنیا بر فرض حداکثر عمر دنیوی- هم در برابر ابدیت آخرت هیچ است...چیزی شبیه به عدم در برابر یک وجود، یک حقیقت، یک حیات ابدی و جاودان...


چقدر در این زندگی‌ها، هیچ کس درباره آخرت حرف نمی‌زند...چقدر آخرت گرایی جایش خالی است.

و چقدر خوب است آن حقی که در قرآن، شرح غیبی اش مکرر و متواتر ذکر شده، را میشود زمانی رویت کرد...


السَّلامُ عَلَى أَهْلِ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ مِنْ أَهْلِ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ یَا أَهْلَ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ بِحَقِّ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ مِنْ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ یَا لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ بِحَقِّ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ اغْفِرْ لِمَنْ قَالَ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ وَ احْشُرْنَا فِی زُمْرَةِ مَنْ قَالَ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ....

 

 

شریعتمداری
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

آخرین بار پارسال ماه شعبان هیئت خانه یکی از دوستان دیدم اش،

از پارسال تا امسال یادم نمی آید دوباره دیده باشم اش...

ماه رمضان پیام داد افطاری فلان جا هستی؟ گفتم دعوت نیستم. یکی دو روز بعد دعوت شدم. خواسته بود بیایم هم را ببینیم، حرف بزنیم و....... نشد بروم...دلمان تنگ شده بود...کاش رفته بودم...

قرار شد بعد از ماه رمضان یک روزی هم را ببینیم...نشد...کاش شده بود...

تا همین چند روز پیش که یکهو یادش افتادم...کاش همون موقع تماس گرفته بودم...

تا دیروز که خبر تصادف و کما رسید...

از وقتی خبر کما آمد، حس نمیکردم دوستمان برگشتنی باشد...حس میکردم همه این ختم قرآن و صلوات‌ها و قربانی و... برای راحتی آن‌ورش است، نه برگشت به این ور...یا شاید برای پذیرفتن اش توسط خود ما...


و امروز خبر فوت...انا لله و انا الیه راجعون...

دوستی که فقط سه روز از من بزرگتر بود، و ما هم در راه رفتن ایم...

دیدار به زودی اتفاق خواهد افتاد...ما همه داریم می رویم...این قطعی ترین خبر عالم است و پرغفلت ترین خبرها!


تَعْرُجُ الْمَلَئکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فىِ یَوْمٍ کاَنَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ(4) فَاصْبرِْ صَبرًْا جَمِیلاً(5) إِنهَُّمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا(6) وَ نَرَئهُ قَرِیبًا(7) یَوْمَ تَکُونُ السَّمَاءُ کاَلمُْهْلِ(8) وَ تَکُونُ الجِْبَالُ کاَلْعِهْنِ(9) وَ لَا یَسَْلُ حَمِیمٌ حَمِیمًا(10) (سوره مبارکه معارج)


الحمدلله رب العالمین...خوش به حالت که از دنیا رهیدی...دعا کن برای ما و رها شدن مان از دار فانی و پیوستن مان به دار بقاء...


الفاتحه مع الصلوات

 

شریعتمداری
۰۹ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


یکی از جالب ترین تجربه های زندگی این است که لنز دوربین فهم و توجه انسان نسبت به اتفاقات کوچک و بزرگ شود...


آدم بعضی وقتها غرق یک چیزی می شود و توی آن واقعا غرق میشود!

یعنی مسئله انقدررررررر بزرگ می تواند بشود که یک انسان را در خودش در بر بگیرد!


بعد همان مسئله می تواند انقدررررررررر کوچک شود که با اینکه همچنان پابرجاست، اما تاثیری نگذارد...

تاثیرش نهایتا مانند لکه ای بر گوشه ای باشد...


به این می گویند مهارت تفکر مشاهده ای از نوع خیالی که تا سطح عقلی میتواند پیش رود.

تاثیر انجام این مهارت، "استقامت بخشی" به فرد است.

چون هیچ چیز در زندگی در عین بزرگ بودن، بزرگ نیست.


و درباره مسائل کوچک هم میتواند به طور بالعکس عمل کند تا توان مشاهده تدبری -پشت چیزی را مشاهده کردن- را فعال کند.


به نظر می آید یک مهارت هیجان انگیز و بسیار نشاط آور است.....

خصوصا اگر در مشکلی گیر کرده باشیم.




شریعتمداری
۳۱ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


کدام را ترجیح می دهید؟


زندگی در یک نظام/مملکت بسیار منظم و دارای زینت به عنوان یک مستضعف که ذیل ولایت مستکبرین روزگار می گذارند...


وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَن نُّؤْمِنَ بِهَاذَا الْقُرْءَانِ وَ لَا بِالَّذِى بَینْ‏َ یَدَیْهِ  وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبهِِّمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلىَ‏ بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ لِلَّذِینَ اسْتَکْبرَُواْ لَوْ لَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ(31)

قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبرَُواْ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ أَ نحَْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الهُْدَى‏ بَعْدَ إِذْ جَاءَکمُ  بَلْ کُنتُم مجُّْرِمِینَ(32)

وَ قَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ لِلَّذِینَ اسْتَکْبرَُواْ بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نجَْعَلَ لَهُ أَندَادًا  وَ أَسَرُّواْ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فىِ أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُواْ  هَلْ یجُْزَوْنَ إِلَّا مَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ(33)

وَ مَا أَرْسَلْنَا فىِ قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُترَْفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَفِرُونَ(34)

وَ قَالُواْ نحَْنُ أَکْثرَُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا وَ مَا نحَْنُ بِمُعَذَّبِینَ(35)

قُلْ إِنَّ رَبىّ‏ِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لَکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ(36)

وَ مَا أَمْوَالُکمُ‏ْ وَ لَا أَوْلَادُکمُ بِالَّتىِ تُقَرِّبُکمُ‏ْ عِندَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئکَ لهَُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُواْ وَ هُمْ فىِ الْغُرُفَاتِ ءَامِنُونَ(37)



یا

زندگی در یک نظام/مملکت آشفته به خاطر عرصه جنگ دائمی‌اش به عنوان یک عضو مجاهد که باید در ایجاد نظم و حُسن برای حیات ذیل ولایت توحیدی تلاش پیوسته و قیام داشته باشد...


قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ  أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنىَ‏ وَ فُرَادَى‏ ثُمَّ تَتَفَکَّرُواْ  مَا بِصَاحِبِکمُ مِّن جِنَّةٍ  إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَینْ‏َ یَدَىْ عَذَابٍ شَدِیدٍ(46)

قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ  إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ اللَّهِ  وَ هُوَ عَلىَ‏ کلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ شهَِیدٌ(47)

قُلْ إِنَّ رَبىّ‏ِ یَقْذِفُ بِالحَْقّ‏ِ عَلَّامُ الْغُیُوبِ(48)

قُلْ جَاءَ الحَْقُّ وَ مَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَ مَا یُعِیدُ(49)



شریعتمداری
۲۹ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


یک بار کسی داشت درباره اختراعی در عالم برایم حرف می زد.

گفتم: این آخرین پیشرفتی است که در زمینه این اختراع می توانستند به آن دست پیدا کنند و دیگر بعد از این چیزی نمی توانند بیاورند.

پرسید چرا؟

گفتم چون حواس انسان تعداد محدودی است و این اختراع تمام حواس را توانسته درگیر کند. تمام پیشرفتهای این سالیان شان برای این بود که هر دفعه حسی جدیدی را در اختراعشان درگیر کردند و حالا به تهش رسیدند. از این به بعد هر تغییری بدهند دیگر ساختاری نیست، و جزئی و زلم زیمبو(!) در ظواهر و امکانات جانبی است. کلی هم باید در تبلیغش تلاش کنند تا بتوانند باز هم بفروشند...

 

این روزها به هر چیزی (چیز میتواند عموم جامعه را هم دربر بگیرد) اگر نظر کنی، انگار به تهش رسیده است...

تهی که می توانست در این مسیر انتخابی در آن پیش رود. و این حرف، البته ربطی به حس ناامیدی ندارد. اما عجیب است...

ما تمام آنچه می توانستیم در عالم تسخیر کنیم، کردیم! و داریم به ته علمی می رسیم که زمانی انقلابی در ظاهر دنیا و زندگی ها ایجاد کرد...

خب حالا چه؟! بعدش؟!

و جالب که هم به تسخیرات مان مفتخریم و هم پشیمان و ناراضی! مفتخر به هوشمان در عمق نفوذ به یک علم و پشیمان به خاطر تمام شرهایی که برایمان داشته است...و دوباره در پی ابداعاتی که بتواند حالا آن شرور را دفع یا جبران کنند!

 

وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لاََمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ الْأَنْعَامِ وَ لاََمُرَنهَُّمْ فَلَیُغَیرُِّنَّ خَلْقَ اللَّهِ  وَ مَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَنَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا* یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ  وَ مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَنُ إِلَّا غُرُورًا(النساء، 119-120)


یادمان میرود در چه دوره ای داریم زندگی می کنیم...

الان، آخرالزمان است...

همین.



روز کم کم شب می شود
اما شب، یکباره روز می شود!

شب شدن روز را با خورشید عظیم، رخ می نمایاند

اما روز شدن شب را با سوسوی ستارگان و تغییر جهت شان..

فلا اقسم بمواقع النجوم
و انه لقسم لو تعلمون عظیم




شریعتمداری
۲۷ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
بسم الله

پرنده آن هنگام که از تسبیح خدا غافل شود،
صید می شود!

طعمه شیطان...


وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ * إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (آل عمران، 200 و 201)

إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعیرِ (فاطر، 6)


شاید الان انقدر پر برنامه نباشیم که برای هر لحظه مان کار معینی را داشته باشیم، اما می توانیم تمام لحظات را از خباثت غفلت بزداییم تا بعد از آن خدا ما را برای انجام کاری بپسندد و بر آن نصب کند...



شریعتمداری
۲۰ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در کتاب بلوغ لبی، برای جایگاه فردی که در رده مسئولیت اجتماعی و رهبری جمع است، توصیف شده که چنین فردی دیگر در تصمیمات دچار تزلزل، شک و تردید و... نمی شود. آنچه که باعث میشود او را در رساندن مسئولیت به مقصد نهایی دچار مشکل کند، رخدادهای بیرونی است. رخدادها و اتفاقاتی که تابعین و افراد جمع را نسبت به رهبر بددل می کند و در نتیجه تبعیت و وحدت رویه دچار اختلال شده، به طوری که صف مومنین پشت ولی خود، بر هم میخورد.

گویی شیطان از طریق جنود خود و بعد هرکسی از جمع که تکلیفش را با خودش و خدایش مشخص نکرده، ضربه ای وارد می کند، و به خاطر هجمه مشکلات، رهبر جمع دائما مجبور به تغییر وضعیت و تاکتیک می شود.

طبیعتا عموم پیروان، تیزبینی، افق نگری و بصیرتی در حد رهبر ندارند. و فقط تغییر وضعیتهای آزاردهنده و سریع، انذارهای از پس این عدم انعطافها در افراد و... را می بینند و به شک می افتند. البته که همیشه جای مباحثه بین رهبر و پیروان وجود دارد یا از آن نزدیکتر، خود رهبر بیشترین دغدغه تبیین مواضع جدید را دارد تا کمترین تلفات اتفاق بیفتد.

زندگی در یک جامعه توحیدیِ اقلیتی که مورد هجوم شیاطین انسی و جنی داخلی و بیرونی است، شبیه زندگی در دامنه یک کوه آتش فشان است... بدون آرام و قرار. چنان که شهید آوینی توصیف کرده است.

اگر انسانی در چنین وضعیتی زندگی آرام بخواهد، چه در این طرف ماجرا و جامعه توحیدی بایستد و یا چه در آن طرف و نظام طاغوت (از صدر تا ذیل) نفس بکشد، فرقی نمی کند. بهرحال در یک سر مخاصمه‌ ایستاده و این خصومت برای هیچ دو طرف آرامشی را به همراه نمی‌آورد.

تنها زندگی در یک جامعه توحیدیِ اکثریتی -چنانچه در روایات از دوران پس از ظهور توصیف شده است- برخلاف حالت فوق می باشد و همانی خواهد بود که برای عالَم مقدر شده است؛ «حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا».


فقط زمانِ نیازِ به چنین تقدیری را به اختیار خود مردم سپرده‌اند. زیرا امام چونان کعبه‌ای است که مردم باید به طواف او در آیند...و برخلاف نبی، او به سمت مردم ارسال نمی‌شود.


برای نزدیکی به چنین تقدیری، باید ظرفیت تغییرات زیاد و انعطاف در برابر آن را داشت، در حالیکه افق و بصیرت فرد بتواند با رهبر هم‌جهت و هرچه عمیقتر شود. این وصف، لازمه مفهوم عبودیت است.


شریعتمداری
۱۸ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله


دوستان مدرسه حمد (هنر،ادبیات و رسانه قرآن و عترت) یک ویژگی دارند و آن این است که هیچ کاری را نمی توانند دوبار تکرار کنند!

چه آن کار اشتباه باشد، چه درست!

در هر دو قدرت پیشرفت دارند! چون آدم های خلاق، پویا و در یک کلام؛ "زنده"، این شکلی اند...

و خلاصه کسی کارشان را از قبل نمایش دادن نمی تواند برحسب تجربه های قبلی، حدس بزند...


و الحمدلله که فعلا روی کار درست اند...

و به فکر ارتقای آن...



پ.ن. افعال را ضمیر غائب بستم، تا به عنوان شاهد بی غرض بتوانم عرض کنم.



شریعتمداری
۱۶ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


غیر از امام، چه چیز دیگری به عالم، روح می بخشد؟!


خداوند به بعضی جنبندگان با حیات مادی، مرده می گوید...

شاخص حیات نزد خدا، غیر این است که نزد ماست...


چون او (عج) ظاهر شود

روح می دمد،

ریحان می روید

جنت رخ خواهد نمود...


خدا ما را از این مردن، خلاص کند...


آدم باید جوانی اش را ببخشد به دمی دمیده شدن روح...

آدم باید همیشه خودش را جوان نگه دارد به امید روح!

شیعه، نمیتواند پیر شود...

جوانی، آن خنجر دم پهلو و شمشیر زیر سرش باید باشد که هر لحظه از آن بهره بگیرد...


خدایا ما را از هر قول بدون فعل نجات بده...



شریعتمداری
۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


اعتماد و رفاقت با سوره ها، طهارت عملی تدبر سوره ای است که در مرتبه ایمان می‌باشد.


·        آیا موضوع محکم و متشابه با احکام و تفصیل نسبتی دارد؟

بحث احکام و تفصیل در سوره فصلت و هود آمده است و بحث محکم و متشابه در سوره آل عمران ذکر شده است. محکم و متشابه در دو مرتبه کلمات و آیات می تواند باشد. در تعریف، متشابهات آیاتی اند که افراد در صورت اتکا به آنها می توانند خود و دیگران را به زیغ و انحراف سوق دهند. مثلا اینکه از آیه " وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا" آمدن خدا، یا از آیه " الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى" انتساب شیئیت به خدا را قائل شویم. متشابه یعنی آیاتی که می شود دلالت‌شان را جوری گرفت که فرد را به شبهه بیندازد. یعنی در اغراض مختلف قرار بگیرد و بعضی احکام را دچار خدشه کند. این نسبت ها در آیات به خدا، برای تقریب به ذهن و مثل گفته شده است اما فرد ممکن است حکم بیشتری از آن بگیرد.  یا مثلا آیه دیگری گفته "جاهدوا الکفار" که فردی ممکن است بگوید من می خواهم با همه کفار مجاهده کنم. هرچند اوامر و نواهی را جزء متشابهات حساب نمی کنند اما در توسعه بیشتر، بعضی از آنها متشابه اند چون فرد در عمل به آن اوامر یا نواهی باید اذن ولی داشته باشد. در تعریف آیات محکم، آیاتی اند که در دلالتشان تام اند و هیچ گونه برداشت دیگری نمی توان از آنها داشت. مثلا " إِنَّ مَثَلَ عیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُراب" یا "قل هو الله احد، الله الصمد" و دیگر آیات مرتبط با خدا اینگونه اند. یا مثلا اینکه بگوییم همه چیز مال خداست. نمی شود برداشت های چندپهلو از آنها کرد. اگر به این آیات استناد کنید رونق زندگی تان زیاد می شود و مشکلی هم پیش نمی آید.

·        پس محکم یا متشابه بودن آیات به فهم افراد بستگی دارد؟

هم بله، هم اینکه بعضی آیات در ذاتشان متشابه اند چون امکان برداشت های متنوع از آنهاست.

·        با این حال، اصلا چرا آیات متشابه داریم؟

چون تفکر را به شدت فعال می کنند. ولی مناسب برای تعقل و معیار درآوردن نیستند. معیارها را باید از محکمات گرفت. متشابه یعنی دارای تشابه هایی هستند که فرد را به مقایسه واداشته و تفکر را در او تقویت می کند.

·        می توان گفت چون سیر فهم انسان از تفکر به تعقل است خدا برای او روند رسیدن از متشابه به محکمات را در آیات فراهم کرده است؟

بله، البته انسان از مسیر فطرت هم می تواند جداگانه بفهمد و فقط مسیر از تفکر به تعقل نیست. در کل منظور این است آیات محکم آنهایی اند که برای دلالت و معیار شدن و مستدل رفتار کردن در زندگی، تام اند و اگر به آنها عمل کنید زندگی تان پر رونق می شود. اما درباره آیات متشابه مانند مثالهای فوق، اینطور نیست.

·        تعریف احکام و تفصیل در آیات چگونه می شود؟

اما احکام و تفصیل داستانش کاملا فرق می کند. احکام یعنی یک حقیقت و تفصیل یعنی بسترهای آن حقیقت که منجر می شود که آن حقیقت در بروز خود، نمودهای مختلفی پیدا کند. مثلا خدا هست، اما اسماء الحسنی ِ او، تفصیل اند که رزاقیت و مالکیت و... او را نمود می دهند. خدا اولین کاری که کرد عقل را خلق کرد و اسماء در بستر عقل، خلق شده اند. مثال دیگر در زندگی این است که صورتگری مربوط به بستر خیال است ولی حالات مختلف تصویرسازی، یک حقیقت را می خواهند جلوه دهند. مثلا این حقیقت که "زیبایی ترنم زاست" را یا عقلی درک می کنید یا اینکه با دیدن یک گل می فهمید. پس یک حقیقت، در بسترهای مختلف ریخته می شود. به این ریزش در بسترهای مختلف می گوییم تفصیل و آن حقیقت واحد را احکام می نامیم.

·        پس هر آیه ای که احکام است، حتما محکم هم هست؟

بله، می شود این گزاره را گفت اما بالعکسش صادق نیست. بالاخره موضوعات با هم ارتباطی دارند اما درست نیست الزاما به هم ربطشان دهیم. در خود احکام و تفصیل آن چیزی که اهمیت پیدا می کند این است که فرد بسترشناسی کند تا آن حقیقت را در آن بستر ببیند. مثلا ادب یک حقیقت واحد است، اما ادب یک انسان 40 ساله با یک انسان 20 ساله یا 5 ساله متفاوت است. همه این افراد مفهوم ادب را دارند و می ستاییم اما بسترهایشان فرق دارد و بروز متفاوت است. در واقع احکام و تفصیل چیزی شبیه به معنا و مصداق است، نه محکم و متشابه. روح معنا را می گوییم احکام و مصادیق را تفصیل می نامیم. در واقع این دو اصطلاح هستند که با هم تشابه دارند. روح معنا و مصداق در کلمات بررسی می شوند اما احکام و تفصیل در آیات مورد بررسی قرار میگیرند. مصداق ها، بسترهای تفصیل هستند. در واقع مصداق بستر تصدیق مفهوم حقیقت واحد است. البته غیر از بحث درباره خدا، که مصداق یکی است و الله می باشد و معناها مختلف اند که اسماء او می باشند.

·        طهارت تدبر سوره ای در زندگی متدبر چگونه بروز می یابد؟ اگر کسی احکام و تفصیل بلد نباشد، چه چیزی را در زندگیش از دست می دهد؟

اولا باید پرسید آیا اینکه فردی در هر شرایطی بتواند وظیفه خود را تشخیص دهد، را جزو طهارت می دانید یا نه؟ یا اینکه فردی بتواند دشمن شناسی و دوست شناسی کند؟ طبیعتا باید دانست. در واقع وقتی نفس انقدر پاکیزه باشد که بتواند دشمن را از غیر دشمن، خدا را از غیر خدا و هست را از نیست تشخیص دهد، اینها طهارت است. اما ما نوعا طهارت را اینها نمی دانیم و مثلا دروغ نگفتن و غیبت نکردن را فقط طهارت می دانیم. اگر اتفاقی در وجود ما بیفتد و چشم شفافیت بیابد، را طهارت نمی دانیم در حالی که این، حقیقتا طهارت است. طهارت تدبر سوره ای این است که فرد امکان تجزیه و تحلیل یافته، تشخیص حالتهای سیاه و سفید خاکستری را از هم بدهد و وقتی با موردی برخورد می کند حقش را از باطل آن تمایز دهد. به حقش احترام بگذارد و از باطلش اعلام برائت کند. در حالیکه نوعا ما در اختلافات نمی توانیم چنین تمایزی بدهیم. بلکه همه ش را با هم حق یا باطل می بینیم. این قدرت طهارتی احکام و تفصیل است.

·        اهمیت تمایز دادن در زندگی با فهم احکام و تفصیل چیست؟

اگر کسی نتواند این تشخیص  و تمایزها را بدهد در واقع نمی تواند یاد قیامت کند، چون قیامت یوم الفصل است. و فرد باید بتواند اتفاقات را فصل فصل کند. آیه "فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره" توصیف همین حالت در قیامت است. فردی که این توان تفصیل را دارد، اگر خواند "یهدی من یشاء و یضل من یشاء" گمراهی افراد را به خدا نسبت نمی دهد. چون می داند آیه دارد بستری را توصیف می کند که حتی بدی های کافران هم در اختیار خداست، نه فقط در اختیار خودشان. در سوره مبارکه نساء افراد می گویند حسنه از طرف خودمان است و سیئات از سمت خدا می رسد، آیه بعد در جواب می گوید "قل کل من عندالله"، در اینجا کسی که تفصیل نمی داند در تحلیل مفهوم آیه گیر می افتد.

·        یعنی فرد به خاطر عدم فهم تفصیلی، دچار تنگ نظری می شود؟

بله، لجباز و لجوج می شود. انعطاف ها را کاملا از دست می دهد و خیلی چیزها را نمی فهمد. در واقع طهارت تدبر سوره ای، ارتباط با حقیقت در بسترهای مختلف است. این توانایی، در فهم روایات خیلی مهم می شود.

·        دیگر توانهای طهارتی که با تدبر سوره ای می توانند حاصل شوند، کدام هایند؟

طهارت دیگر تدبر سوره ای، رفاقت با سوره هاست. رفاقت با انس کمی فرق دارد. در لیست رفقایمان بعضی سوره ها را هم می توانیم بیاوریم! مثلا می گوییم گرفته بودم به رفیقم مراجعه کردم. درباره سوره ها یعنی بتوان مشخصا فضا و حال یک سوره را گفت. رفاقت، بالاترین سطح تعامل و داد و ستد بین دو وجود است. تدبر سوره ای طهارت بسیار ویژه ای دارد، و در حد ایمان و اعتماد به قرآن است. بعضا به در خانه رفیق که می روی و مشکلت را می گویی اما ظاهرا او جوابت را نمی دهد! با این حال اعتمادت سلب نمی شود. چون او، مجید است یعنی تو نمی توانی برایش برنامه بریزی. او دیده بان دارد و تا ته زندگیت را می بیند و می داند اگر جوابت را بدهد، مثلا ممکن است حالت بد می شود. به هرحال رفیق است و باید به او اعتماد کرد.

ما آدم های عجیبی هستیم، مثلا اگر بگویند فلان آیت الله و عارف یا حتی امام زمان (عج) اجازه داده است هر وقت مشکلی داشتیم به او مراجعه حضوری کنیم، برایمان خیلی شگفت انگیز است. اما اگر بگویند با فلان سوره رفیق شو، و هر وقت خواستی به او رجوع کن، سوره برایمان انگار کمتر از آن افراد است. حتی از پدر و مادر هم برایمان ممکن است کمتر شود و کالعدم باشد!  آدم ها روز قیامت می توانند ببینند که 114 رفیق در خانه شان داشته اند که در حد امام معصوم بوده اند. اینها طهارت تدبر سوره ای است. یعنی هر سوره، حیثیت جامعی دارد و مثل رفیق که کلیت او و روابطش با خودمان یادمان می ماند و با جزئیاتش را کاری نداریم، باید با سوره ارتباط برقرار کنیم. برای سوره تعیین تکلیف نکنیم، گیر ندهیم، اگر نفهمیدیم سمج نباشیم. سماجت های آدم باید عبودیتی باشد. سماجت عبودیتی با غیر عبودیتی فرق دارد. سماجت عبودیتی یعنی فرد به مولایش نگاه می کند ببیند او چه می خواهد، سعی می کند بشود. در حالیکه سماجت های غیر عبودیتی اینطور است که نگاه می کند ببیند خودش چه می خواهد، و دلش می خواهد مولا هم همان را بخواهد! نوعا ما گرفتار سماجت غیر عبودیتی هستیم.

عبد چیزی را از خودش نمی داند و ندارد. ممکن است آدم در لحظه حافظه اش را از دست بدهد، حتی نامش را فراموش کند. در این حالت بنده باید بگوید خب چه کنم؟ خدا اینطور خواسته است و مشکلی هم نیست. کلا اعمال انسان به چه چیزی مگر بند است که بخواهد فکر کند فلان کار را خودم کردم؟! یا اینکه فلان کار را من قصد دارم حتما بکنم!

حتی درباره خوب شدن خودمان هم باید تلاش و درخواستمان به حالت یک بنده باشد. مثلا می گوییم چرا من خوب نمی شوم؟ من که تلاشم را کردم! می گوییم خب اگر تلاشت را کردی، پس چرا دیگر ناراحتی؟! می گوید خب نمی دانم همه تلاشم را کرده ام یا نه! می گوییم خب پس همه تلاشت را بکن تا بشود! اگر همه تلاشت را کردی و نشد، خب نشد دیگر! لابد خدا نخواسته است! اگر حاضری دست روی قرآن بگذاری و قسم بخوری که همه تلاشت را کرده ای، آن وقت می توانی بگویی نتوانستم و خدا هم نخواست من خوب شوم! واقعیتش اینطور است که آدم ها، خرده اهمال کاری هایی دارند که همان خرده ها نمی گذارد قسم بخورند که همه تلاششان را کرده اند. باید همان خرده اهمال ها را برطرف کرد. خدا همه جور بنده ای دارد و برای ما جایگاه مقایسه بین بندگان وجود ندارد. اگر کسی اینطور نگاه نکند، در هیچ حالتی به هیچ سطحی از رضایت نمی رسد و رضایت است که عذاب را برمی دارد. قاعده این است که انسانی که رضایت ندارد، در عذاب است.

·        با توضیحات درباره احکام و تفصیل، نسبتشان با معنا و مصداق و نکات طهارتی آن، اینطور به نظر می آید که همه روشهای تدبری سعی دارند یک حقیقت را بگویند، با این حال چرا بعضا افراد حس می کنند یک کتاب را کمتر از دیگری می فهمند؟

این حس، القاست. بعضی افراد چون با فهمیدن بیشتر دچار شاخ و شونه کشیدن می شوند، بین فهمشان و حقیقت فاصله می افتد. بعضی وقتها ساده ترین حرفها را نمی فهمند اما پیچیده ترین حرفها را می فهمند! قرآن هم این وضعیت را تشدید می کند. ممکن هم هست به صلاحشان باشد. اگر کسی گفت قرآن را نمی فهمم نمی شود الزاما گفت چون طهارت نداری. قرآن می تواند خودش جلوی فهم یک نفر را بگیرد. چون ممکن است فهم آن موضوع باعث ضررش شود. آدم وقتی در کنار یک موجود کریم، شریف و مجید است باید به او اطمینان کند. این اطمینان، طهارت اصلی این کتاب است. وقتی چیزی را نمی فهمیم، اگر به نظرمان آمد به خاطر عیبمان است، سعی کنیم برطرفش کنیم، اگر برطرف شد اما باز فهم رخ نداد، می گوییم لابد قرآن نخواست من بفهمم. ناراحت هم نمی شویم. مگر همه چیز را همه باید بفهمند؟! ما می خواهیم خدایی کنیم، نمی شود! می گوییم من حتما باید همه چیز را بفهمم! خدایی نکردن یعنی اگر یک وقتی یک چیزی را به تو نفهماندند، گله نکن. غصه هم نخور. به تو چه که نشد! بعضی فکر می کنند صاحب اختیار خودشان اند، یا صاحب اختیار دیگران و حتی صاحب اختیار خدا! در حالی که قرآن امر می کند به اینکه "وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیرا".

طرف می گوید خدا باید به من بفهماند! چرا من نمی فهمم؟! در جواب باید گفت: اصلا چرا ندارد! چرا یعنی چی؟! این افراد باید بروند فیلم های برده داری را ببینند تا کمی ادب برده بودن را پیدا کنند. عبد، کمتر از یک برده که نیست. برده را مولایش فقط پول داده و خریده است. در حالیکه بنده، لحظه لحظه‌ی حیاتش به خدا وابسته است. این شیوه های برخورد ما با خدا، اشتباه است. سوره ها اینطورند که حظ فرد از احکام و تفصیلشان به میزان حظ او از تواضع و بندگی بر می گردد. بی روش ترین روش قرآن خواندن، احکام و تفصیل است! چون با حاق ِ سوره مرتبط می شوی. سوره خواست یاد می دهد، نخواست نمی دهد. بعد باید دعا کرد که یاد بدهد، اما دعا کردن در عمل یعنی اینکه باز سوره را بخوانی. انسان باید از خدایی دست بردارد تا همه چیزش درست شود. 


ر.ک. نشریه کاشف شماره 116، مصاحبه درباره معرفی کتاب تدبر سوره ای با آقای اخوت.


پانوشت:

یادم است این مصاحبه را هفته اول ماه رمضان پارسال، در یک بعدازظهر به شدت گرم داشتیم. آن روز خودم تنها بودم، چند روز پیشش تازه دفاع کرده بودم و توی آن فکرها بودم و...

همه مصاحبه، جواب به فکرهای خودم بود انگار! برای همین یادم هست در جواب بعضی سوالات، صفحه چشمانم بلوری شده بود!

چندباره برای یافتن جواب سوالاتم، خواندمش و هنوز چقدر تازه است...

علم، این شکلی است! همیشه باطراوت و جوابگو...


شریعتمداری
۰۸ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

کلید ایجاد تفکر قرآنی و انطباق فکر انسان با چنین ساختاری، این است که «بی پروا» به آنچه «فطرتا» می داند، عمل کند.

برای چنین عملی، باید شهامت و توکل داشت.

 

تفکر قرآنی از مواجهه درست و عمل صالح در قبال همان مشکل مهم زندگی هر فرد، در می آید، نه از کتاب خواندن.

هرگاه انسان را اضطراب طولانی مدت و ابهام و پیچیدگی عمیق درباره مسائل درگیر کند یعنی به چیزی که می دانسته، آنطور که می توانسته عمل نکرده. از همین رو این فاصله علم و عمل دائما او را آزار می دهد.

 

خدا را شکر، خدا مرحله‌ای به نام عمل صالح را آفرید تا انسان بتواند علمش را از این طریق جاری و تثبیت کند و نیز خود را ارزیابی نماید و افق بالاتری را پیش روی خود قرار دهد و در رکود نماند.

 

شریعتمداری
۰۲ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر