قل اعوذ برب الفلق...
بسم الله الرحمن الرحیم
یک بار کسی داشت درباره اختراعی در عالم برایم حرف می زد.
گفتم: این آخرین پیشرفتی است که در زمینه این اختراع می توانستند به آن دست پیدا کنند و دیگر بعد از این چیزی نمی توانند بیاورند.
پرسید چرا؟
گفتم چون حواس انسان تعداد محدودی است و این اختراع تمام حواس را توانسته درگیر کند. تمام پیشرفتهای این سالیان شان برای این بود که هر دفعه حسی جدیدی را در اختراعشان درگیر کردند و حالا به تهش رسیدند. از این به بعد هر تغییری بدهند دیگر ساختاری نیست، و جزئی و زلم زیمبو(!) در ظواهر و امکانات جانبی است. کلی هم باید در تبلیغش تلاش کنند تا بتوانند باز هم بفروشند...
این روزها به هر چیزی (چیز میتواند عموم جامعه را هم دربر بگیرد) اگر نظر کنی، انگار به تهش رسیده است...
تهی که می توانست در این مسیر انتخابی در آن پیش رود. و این حرف، البته ربطی به حس ناامیدی ندارد. اما عجیب است...
ما تمام آنچه می توانستیم در عالم تسخیر کنیم، کردیم! و داریم به ته علمی می رسیم که زمانی انقلابی در ظاهر دنیا و زندگی ها ایجاد کرد...
خب حالا چه؟! بعدش؟!
و جالب که هم به تسخیرات مان مفتخریم و هم پشیمان و ناراضی! مفتخر به هوشمان در عمق نفوذ به یک علم و پشیمان به خاطر تمام شرهایی که برایمان داشته است...و دوباره در پی ابداعاتی که بتواند حالا آن شرور را دفع یا جبران کنند!
وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لاََمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ الْأَنْعَامِ وَ لاََمُرَنهَُّمْ فَلَیُغَیرُِّنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَنَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا* یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَنُ إِلَّا غُرُورًا(النساء، 119-120)
یادمان میرود در چه دوره ای داریم زندگی می کنیم...
الان، آخرالزمان است...
همین.
چقدر این متن حیرت انگیز و عظیم بود!!!!!!!
تلاش می کنم بفهممش...