کوثر

سرگشتگی در قاموس ماست؛‌ چون عاشقانی هستیم از دیار سلمان(ره)

کوثر

سرگشتگی در قاموس ماست؛‌ چون عاشقانی هستیم از دیار سلمان(ره)

بسم الله مجریها و مرسیها
یا بنی! ارکب معنا...

طبقه بندی موضوعی

نویسندگان

از دیار سلمان...

پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۱۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

نمازم که تمام شد، نگاهم به کتابخانه روبرویم افتاد. «سلمان فارسی» آن وسط نشسته بود و او هم مرا نگاه میکرد...

با خودم فکر می‌کنم چقد ارتباطم با آدم‌های موجود در تاریخ کم است...

«سلمان فارسی» را باز میکنم، روایتی در آن نوشته امام صادق(ع) به کسی فرمودند نگو سلمان فارسی! بگو سلمان محمدی!

روایت دیگری نوشته امیرالمومنین(ع) جایی باری از او میپرسند داستان مسلمانی‌ات را برای ما نمی‌گویی؟ میگوید فدایت شوم اگر غیر شما کسی پرسیده بود نمیگفتم ولی چون شما امر میکنید، باید اجابت کرد و قصه اش را تعریف می‌کند...

از راهبی شنیده بوده که شهادت بر وحدانیت خدا و نبوت عیسی(ع) و محمد(ص) موعود میداده است، دلش لرزیده، دنبال محمد(ص) گشته، پدر و مادر در چاه زندانی‌اش کردند، بعد از مدتها گرفتاری از خدا طلب فرج میکند، نجاتش میدهند، دو سال، دو سال در این شهر و آن شهر، در این دیر و آن صومعه به شاگردی و خدمت راهبان بوده تا رد و نشانی بیابد، اسیرش میکنند، مدینه میبرندش و... تا به حضرت رسول(ص) میرسد...

باید خودتان بخوانید... اینطوری نمیشود گفت!

اصلا قصدم این نبود که داستان سلمان محمدی را بگویم...

از داستان او یاد وضعیت خودمان افتادم... خب ما چنین پیچیدگی و سختی و هجرتی را نداشتیم ظاهرا...

ولی دلم میخواست همه این سرگردانی‌ها، جستجوها، خوف و رجاها را میگذاشتند برایمان به پای «سلمان شدن»... اگر اینطوری باشد، ارزشش را دارد...

در روایت نوشته بود سلمان در مقام نقیب رسول(ص) بود...

 

۹۶/۰۸/۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
شریعتمداری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی