کوثر

سرگشتگی در قاموس ماست؛‌ چون عاشقانی هستیم از دیار سلمان(ره)

کوثر

سرگشتگی در قاموس ماست؛‌ چون عاشقانی هستیم از دیار سلمان(ره)

بسم الله مجریها و مرسیها
یا بنی! ارکب معنا...

طبقه بندی موضوعی

نویسندگان

۲۲۰ مطلب توسط «شریعتمداری» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

یک فیلم از دی‌کاپریو تلویزیون گذاشته و دو نفر مسلمان ایرانی دارند بعد از نمایش‌، درباره‌اش حرف می‌زنند.

یکی‌شان به صورت کاملا پیش‌فرضانه‌ای از دیگری می‌پرسد: حالا به نظر شما فیلم چطور می‌تواند کششی داشته باشد که مخاطب دو-سه بار دیگر آن را ببیند؟

نشنیدم طرف چه جواب می‌دهد...

فقط می‌دانم خودم گفتم: برای چه آدم باید یک فیلم را دو-سه بار ببیند؟! حالا اگر به آدم‌ها بگویی یک بار قرآن را بخوان، نمی‌خوانند ها! دو-سه بار که هِچ...

والعصر! ان الانسان لفی خسر...

 

شریعتمداری
۲۴ شهریور ۹۶ ، ۰۲:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

آن دفعه که با دوستان صحیفه فاطمیه‌ای رفتیم کوه... کوه که نبود، تپه بود! به یک دامنه رسیدیم که از آن باید بالا می‌رفتیم و بعد به تهش که می‌رسیدیم، مسیر کوهی تمام می‌شد و به خیابان می‌رسیدیم و بعد دیگر سراشیبی به سمت پایان مسیر بود...

توی دامنه به سمت بالا، نفسم بریده بود... در واقع مشکل نفس نبود! دست و پایم هم درد نمی‌کرد با اینکه باتوم کوهنوردی نداشتم... مشکل گرمای زیاد بود. ساعت حدود 10 بود و حالا آفتاب رو به این دامنه که زیر پایش همه شرق تهران تاااااااااااا برج میلاد را می‌شد دید، به ما می‌تابید... صحنه خیلی قشنگی بود، ولی گرم بود! آب خوردن هم کفاف نمی‌داد... نه می‌توانستم خیلی زیاد بایستم و معطل کنم که بیشتر گرمم می‌شد، نه می‌شد طوری از گرما فرار کرد و استراحت کرد... باید می‌رفتم بالا...

تو همان چند دقیقه‌ گرمی که ایستاده بودم نفس بگیرم و آب بخورم، همه زندگیم جلوی چشمم مرور شد... هرجایی که سختم شده بود، اما فهمانده بودند که باید بروم بالاتر... سختی به من و توانم ربطی نداشت بلکه شرایط بستری اینطور بود. فقط دریافت کمی خنکی که باید از قبل همراهت کرده باشی، یه کمی مفید حال است... وگرنه بیشتر ایستادن، اوضاع را بهتر نمی‌کرد. راه ِ پس هم نیست...

باید بروم بالاتر...

همین.

 

 

شریعتمداری
۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۷:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

بین دو تا پنجره‌ هال خانه‌مان، یک بخشی دیوار است و روبرویش پکیج کولر نصب شده، یک فضای بسته و دنج برای اینکه کفتر بیاید، لانه بسازد و تخم بگذارد!

در بهارها متعدد شده بود صبح با صدای بغ بغو بیدار بشویم. نگو کفتره دو تا چوب روی هم گذاشته و همسایه‌مان شده است! اما هربار بعد از چند روز خانه و زندگی را ول می‌کرد و می‌رفت... یک بار حتی یک تخم هم گذاشت، هوا طوفانی شد و باران آمد، سردش شد، پا شد و رفت! تخمه تنها ماند همانجا!

این دفعه خب بهار نیست و هوا گرم است، لانه ساخته و دو تا تخم هم گذاشته...

راستش را بخواهید بیشتر از اینکه او از ما بترسد، ما از او می‌ترسیم!

"پنجره رو وا نکنی‌ها!... دستت رو زیاد نبر بیرون، بترسه بپره! ... نگاهش نکن، ببینه می‌ترسه!... برای گنجشک‌ها اون طرف پلو بریز، این طرف کفتره می‌ترسه!" این متن مکالماتی است که ما در خانه در این هفته‌های اخیر با همدیگر داشته‌ایم و هی بهم تذکر دادیم حواسمان به خانم کفتره باشد!

یک بار که دو-سه روز پیش پنجره را باز کردم برای گنجشک‌ها دانه بریزم روی لبه پنجره، خانم نشسته بود و منو نگاه می‌کرد! موبایل را آوردم عکس بگیرم، پا شد و از روی تخم‌ها رفت!

منو می‌گی؟! انقدر صلوات فرستادم که خدایا نترسه، فرار کنه و تخمها را ول کند! که الحمدلله مستجاب شد و برگشت!

امروز بعدازظهر صدای بغ بغویش که آمد، یادم آمد برای ایشون و گنجشک‌ها هنوز غذا نخریده‌ام. کفترها و گنجشک‌ها که آمدند دانه بخورند، دعوا شد! نمی‌دونم چی شد که یه کفتری به این همسایه ما سوء قصد کرد، پرید و رفت...

پنجره را باز کردم ببینم چی شده؟!

فکر می‌کنید چه دیدم؟!

دو تا جوجه توی لانه! هرکدام قد یک بند انگشت، با کمی کرک و چشمهای بسته...  به ما خبر تولد را که نداده بود! مادر بعد از چند لحظه برگشت.

انقدر خوشحال شده بودم که در پوستم نمی‌گنجیدم!


نشانه‌های حیات همیشه شعف برانگیزند....

 


شریعتمداری
۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۷:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

یک بار وقتی سوره می‌خواندیم، سر یکی از سوره‌ها که بیانی از سرنوشت از اقوام هلاک‌شده داشت، کمی که صحبت کردیم، یکی از دوستان پرسید: یعنی واقعا اقوامی وجود داشتند و هلاک شده‌اند؟

سوالش برایم عجیب بود... خب ترم اولی نبود که سوره می‌خواندیم و هم اینکه آثار تاریخی اقوام هم وجود دارد که موید آیات است.

انگار برخورد دوستمان با این آیات، به وجه تمثیلی بیشتر بود، تا به وجه یک رخداد حقیقی.

بعدتر دیدم خودم هم مشابه این فکر را دارم...

مثلا هروقت محرّم می‌شود فکر می‌کنم نه! این اتفاق نیفتاده! چطور ممکن است؟!

هروقت شرح روضه می‌شنوم یک بخشی از وجودم قضیه را باور نمی‌کند... شاید برای همین بیشتر تعجب می‌کند، تا گریه!

یا اینکه داشتم سفرنامه‌ اخیر کسی از سوریه و بازدیدهایش از مکانها و آثار دوران اسارت اهل بیت(ع) در شام را می‌خواندم، دیدم باورم نمی‌شود آن اتفاق افتاده باشد...

 

شریعتمداری
۰۵ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

علیرغم آنچه گمان می‌شود، مرگ، اتفاقی چندباره در دار دنیاست.

هر رشدی، مرگی را پشت سر داشته...

هرگاه حس احتضار دست می‌دهد، مژده شکفتگی‌ای بعد از آن هم در راه است...

هرکس در دنیا بارها مرده باشد و باز زنده شده باشد، در مرگ آخرش دیگر چیزی برای وابستگی ندارد...

وَ سیقَ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدین... 

(سوره مبارکه زمر؛73)


شریعتمداری
۰۲ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

می‌گفت یک زمانی درباره هر رذیله اخلاقی که صحبت می‌شد آن را در ذهنم از خودم دور می‌دانستم! می‌گفتم من که ندارم! بعد مدتی که می‌گذشت و عین آن عیب را در خودم می‌دیدم، حسابی بهم می‌ریختم... مثل کسی که از بالایی به پایینی سقوط کرده باشد!

بعد مدتی هر زمانی درباره عیبی صحبت می‌شد، من آن را به خودم می‌گرفتم... حسابی احساس ضعف می‌کردم و در چنین وضعیتی کلام درونی به سمت همز و لمز خود می‌رود... چون القای ناامیدی توسط شیطان است.

می‌گفت تصمیم گرفتم برای رهایی از هر دوی این حالات آزاردهنده، با آرامش هرگاه درباره رذیله‌ای نفسانی صحبت می‌شود، آن را اگر در خودم می‌شناسم و می‌بینم که بپذیرم و شکر کنم که همین که فهمیده‌ام یعنی می‌خواهد رفع شود... و اگر آن را در خود تا به‌حال نشناخته و ندیده‌ام، «محتمل» بدانم... به وجه یک انذار بشنوم، گوش به‌زنگ باشم تا در صورت بروز، ردیابی و شناسایی‌اش کنم.

می‌گفت تصمیم گرفتم دیگر در بالایی نایستم آن هم یک بالای کاذب و لرزان- که از سقوطش، سرم به زمین ساییده شود!

در مرام بندگان خدای رحمن، آرام بر زمین راه رفتن است...

 

وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً* تَبارَکَ الَّذی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنیراً * وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً *وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً *وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً (سوره مبارکه فرقان، آیات 60-64).


پ.ن. برگرفته از سوره مبارکه نمل، جلسه خانوادگی، چهارشنبه 25 مرداد 96

شریعتمداری
۲۶ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله الرحمن الرحیم

نجمه خاتون سلام الله علیها، مادر حضرت شمس الشموس علیه السلام است. لقب ایشان هم ام البنین است.

چقدر عجیبند مادران ائمه...
یک سکوت عمیق در تاریخ از آنها به یادگار مانده...
بعضی هایشان مانند همین نجمه خاتون در کسوت کنیز در خانه امام زندگی می کرده اند...

نه حرفی، نه حدیثی، نه نقلی...
گویی هرکس در شعاع امام قرار می گیرد، از نور امام میگیرد و نورش در نور او، محو می شود...
هرچه دیده می شود، امام است...

هرکس آنها را بخواهد بشناسد، پس به فرزندانشان بشناسد...




شریعتمداری
۱۳ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۳۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

نماز صبح که پا شدم، پنجره را باز کردم... رو به درختان است...

یک پرنده‌ای هست که هر روز همزمان با نماز صبح‌های ما، او هم می‌خواند. یک جمله را تکرار می‌کند... لحن‌اش سوال و تعجب است... و از تکرار آن خسته نمی‌شود! آدم از تکرار دعا که نباید خسته بشود...

خوب که گوش بدهی، انگار می‌شنوی بپرسد: "{فلان چیز} چی شد؟"! بهتر که گوش بدهی، میفهمی بعضی‌هایش فرق می‌کند... مثلا وسطهایش سکوت میکند و بعد کمی شکایت می‌کند و جملاتش خبری می‌شود... انگار وضعش را شرح ‌می‌دهد... بعضی‌هایش هم کوتاه است و انگار فقط حمدی برای خداست.... بعد دوباره می‌رود روی ترجیع بندِ سوالی "چی شد؟"...


وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً یا جِبالُ أَوِّبی‏ مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدید (سبا، 10)

 

شریعتمداری
۱۲ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


اگر خیلی نه، اما بعضی از مشکلات انسان در دنیا، راه حل ندارد!

یعنی دارد اما نه به آن صورت که ما اسم چیزی را راه حل میگذاریم!

راه حلشان دل کندن از اصل ماجراست...

و بر همین صراط فرمودند: موتوا قبل أن تموتوا...

یکی از معانی مرگ، همین دل کندن‌های دانه دانه از هر تعلق فناپذیر است... چنین فردی دیگر در زمان احتضار، چیزی ندارد که به آن چسبیده باشد. تنها جانی دارد که منتظر است تا از آن هم دل بکند...

چیزهای چسبیده به وجود، همیشه از جنس دارایی‌ها نیستند!

چه بسا افرادی که ناداریهایشان را تبدیل به «آرزو» یا «حسرت» میکنند و دست و قلبشان از همینها پر است وقتی می‌میرند... چگونه چنین انسانی می‌تواند در بدو ورودش به عالم دیگر، شهادت بر وحدانیت خدا دهد و مسلمانه جان را تقدیم کند؟ اویی که همیشه از خدایش ناراضی بوده است! و حالا هم تصور می‌کند، خدایش بی هیچ عطای درخوری دارد عزیزترین چیز -یعنی جان‌اش و امکان بقاء در دنیا- را به زور از او می‌ستاند!



شریعتمداری
۲۲ تیر ۹۶ ، ۲۲:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


یقین، همه سرمایه یک مجاهد است.

و خداوند مجاهدان را بر نشستگان، برتری داده است..

 

تردیدهایت را در دلت پنهان نکن...

برای آنها آشیانه‌ی امن و مخفی نساز!

روزی سر از تخم برمی‌آورند که

روز مباداست!

روز آماده باش...

در آن روز، تردیدها دشنه می‌شوند به قلب فرمانده‌ات...

به قلب امام...

 

و هر روز، روز مباداست!

 

اگر باور نداری، داستان کربلا را بخوان...



شریعتمداری
۲۳ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۱۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا!

به حق این عید عظیم و شب قدرش،

بر ما نپسند که بر خود بپسندیم همانند آن یتیمانی زندگی کنیم که گنج‌ها در دست داشتند اما فقیرانه می‌زیستند! که از هر دری فقر وارد شود، ایمان می‌رود.

نه هر که گنجی به دست اوست، قدر بداند...

پس ما را قدردان قرآن و اهل بیت‌ات علیهم السلام قرار بده...

و سایه‌شان را بر سرمان مستدام بدار...

الهی آمین

 

شریعتمداری
۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


وقتی سوره عادیات میخوانیم و میگوییم، همیشه حرف از مجاهدت با شدتی است که هر حدی را از بین ببرد...خلاصه القای سرعت و توان دویدن است.

این اسب های مجاهدان داستان دیگری هم دارند...

داستان اسبهایی که کم بودند یا نبودند، یا مجاهدانشان سر پا نبودند و خلاصه مجاهدت نتوانستند، و نشانه اش چشمهای پر از اشک بود وقتی آمدند اجازه بگیرند ... اما نشد!

لَیْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‏ وَ لا عَلَى الَّذینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ *وَ لا عَلَى الَّذینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ (توبه، 91-92)


سوره توبه زوج سوره‌ی عادیات است.

و بعضی وقتها داستان ما آدمها این شکلی است!



شریعتمداری
۲۴ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

گفت: از وقتی قرآن خوانده‌ام، مسرور یا محزون شده‌ام اما مغرور یا ناامید هرگز...

سرور یا حزن، حالتی برگرفته از مواجهه و تصدیق حق میتواند باشد...

اما غرور یا ناامیدی، کلاّ!



شریعتمداری
۲۳ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


بعضی آدمها متولد و مقیم زمستان اند...

باید عادت کنند به شبهای بلند...

بلند...

بلند...

شبهای زمستان برای «نماز» خواندن اند...نمازهای بلند...بلند...بلند... صلاتی انیسی...

 

تا بهار شود بالاخره و تابستان و روزهای روشن و گرمش فرا برسد...درختها شکوفه دهند و شکوفه ها، میوه...

نمیدانم، شاید تابستان اش هم آن ور مرز باشد!


شریعتمداری
۲۰ فروردين ۹۶ ، ۱۶:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

مثل علیِ اکبر که در راه گفت پدر! انگور می‌خواهم...

مثل علیِ اکبر که از وسط کارزار برگشت و گفت پدر! تشنگی بی طاقتم کرده است...

 

فرض بفرمایید ما هم هرچه می خواهیم، با همین رمز و ادبیات است!

فرض محال که محال نیست!

هست؟!

 

شما که نطق‌ عالم را میخوانید... نطق ما را ببینید، نه لفظ مان را! واژه های باادب مان از هیبت شما سرخ شده اند و رفته اند اون پشت مشت ها قایم شده اند، به جایش واژه های پر رو تر جلوتر آمده اند و آنها عهده دار بیان نطق مان شده اند! برای همین هرچه می‌گوییم، ادب ندارد...


رب! لا تکلنی إلی نفسی طرفه عین ابدا...




شریعتمداری
۲۶ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


چند شب پیش شام پختم برای عده‌ای...

اما عده دیگری ناگهان آمدند، طلب شام کردند و به آنها رسید...

گفتند: تو تنها سبب پختن بودی! چه می دانی «ما» می‌خواهیم کدام بنده‌مان بخورد؟!

 

 

شریعتمداری
۰۶ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ابتلائات دنیا برای همه انسانها سخت است...

ولی برای متقین سخت‌تر... نه از آن جهت که محتوای ابتلاء سختتر از مال بقیه باشد، بلکه آنها فکر می‌کنند اگر از پس این ابتلاء برنیایند، همه ایمان و شرفشان را از دست می‌دهند...در حالیکه نمی‌دانند چقدر مهلت خواهند داشت تا جبران کنند....نکند با این حال رحلت کنند؟ اگر کنند، به چه حالی هستند؟

و وقتی هم دوران یک ابتلاء گذشت، همچنان فکر می‌کنند کاش عبدتر بروز می‌کردند! گویی مهر شرمساری روی پیشانی خود ببینند...


وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ *وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی‏ أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ *فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (آل عمران، 146-148)


شریعتمداری
۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


قصد برای فتح جمع یا جایی، یا حتی تصور این اقدام و نقشه‌کشی برای آن، حسی شبیه دویدن باهیجان و نشاط از جایی تنگ و تاریک به سمت روشنایی فراخ دارد!

گویی نشانت داده باشند جایی روشنایی است اما دور...پس بدو تا دستت بخورد به هدف! انی آنست نارا...

واقعا چه کسی می‌داند «ابرار» فقط در همین دنیایش چه لذتی می‌بردند؟! آنهایی که به فکر فتح برای همه عالمیان بودند، بی خستگی، بی توقف، بی توقع...


کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفی‏ عِلِّیِّینَ *وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ *کِتابٌ مَرْقُومٌ *یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ *إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی‏ نَعیمٍ*عَلَى الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ*تَعْرِفُ فی‏ وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ*یُسْقَوْنَ مِنْ رَحیقٍ مَخْتُومٍ*خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فی‏ ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ *وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنیمٍ *عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ (سوره مبارکه مطففین، 18-28)


شریعتمداری
۲۵ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۳۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


بعضی وقتها هم میشود آدم بعضی سوره‌ها را بخواند و بخوابد تا دوباره زنده شود!

گویی آنچه آدم را دارد اذیت میکند این چسبندگی به جسم است که از خواب برای جدا شدن از آن می‌شود استفاده کرد!

از این پوسته جدا شد و رفت در عالم دیگری به گشت و گذار...


شاید در عالم مثال چیزی را رویت کند که او را زنده کند...

اینطوری قدرِ نعمتِ فوت معلوم میشود!



شریعتمداری
۱۵ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۳۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


ایمان باعث میشود انسان نسبت به مصائب، صبر پیدا کند.

نه اینکه نسبت به مصائب سرد شود.

ایمان انسان را هرچه رقیق‌تر و متوجه‌تر در درک و دریافت می‌کند...و به همان میزان، محکم‌تر.

پس مومن، جمع ضدین است. یعنی چه بسا مصائب برای او نسبت به دیگران با همان مصیبت مشابه- بار روحی سنگین‌تری داشته باشد اما صبر و طمأنینه او نیز به همان میزان بالاتر است.

انسان در رشد و ارتقای روحی خود مراتب پایینتر درک و احساس را از دست نمی‌دهد، بلکه با ارتقاء به مقام عقل، ایمان و علم، قدرت بیشتر و دقیق‌تری بر تمام مراتب وجودی خود می‌یابد تا آنجا که عقل را نماینده تامّ و مُلهَم از «امام» خود در وجودش ‌نماید.


یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ *وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ *وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ *الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ *أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (بقره، 153-157)



شریعتمداری
۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر