بسم الله الرحمن الرحیم
در روند کلاس پیش تهلیل آنچه به عنوان تمرین و تکلیف داده میشد به نظر موضوعاتی ضروری و هم بدیهی میآمد. مسئله مقصدیابی در زندگی، مسئله عمل به قرآن به نحو برنامهریزی در زندگی و غیره، مسائل مهم و برای یک فرد جوان ضروری است.
آنچه پس زمینه این کلاس است، ظاهرا این است که قرار است انسانی با ذهن منظم، قرآنفهم، آرمانطلب و عملگرا ساخته شود. نه اینکه تصور کنیم چنین فردی هستیم! بلکه «ساخته» شود...
به نظرم اگر آدم تشخیص بدهد که دارد چنین فردی میشود یا نه، تمرینات برایش فهمیدنی و شدنیتر شده و از بار ابهاماتش کاسته میشود.
برای اینکه چنین انسانی شویم، احتیاج به بسترهای عمل جدی داریم...
اگر قبلا جامعه خود به طور ناچار دارای چنین بسترهای جدیای بود –مثلا جنگ-، الان چنین نیست...
میشود «جدیت» را از همه زندگی فعلی در جامعه تهرانی حذف کرد، و خوب زندگی کرد!
میشود اینطور، به اصطلاح خوب زندگی کرد و راضی بود!
میشود راضی بود و فکر کرد خدا هم از او راضی است!
میشود همه چیز را به نحوی که دلت میخواهد ببینی!
اما رویکرد تیزبینانهی جدیت در زندگی، طومار رضایت از خود و توهم رضایت خدا از توقف در وضع کنونی را در هم میپیچد...
در وصف نوجوانی آیتالله خامنهای میگویند 14 ساله که بوده عمامه سر میگذاشته و خیلی جدی درسها را میخوانده است. یکی از همحجرهایها به او گفته: آسیدعلی! چقدر جدی گرفتی! آخرش قرار است همهمان روضهخوان و امام جماعت شویم! ایشان گفتهاند ولی من میخواهم رهبر جامعه شوم...